کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لَمس،لس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لَمس،لس
لهجه و گویش تهرانی
شل ،فلج
-
واژههای مشابه
-
لَس، لمس
لهجه و گویش تهرانی
سست، شُل،آهسته، ارام،شل و فلج
-
لس
واژگان مترادف و متضاد
۱. افلیج، فلج ۲. بیحرکت، بیحس، سست، لم
-
لس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] las ۱. بیحس؛ مفلوج.۲. سست.۳. تنبل.۴. افسرده؛ پژمرده.
-
لس
فرهنگ فارسی معین
(لَ) (ص .) سُست ، تنبل .
-
لس
لغتنامه دهخدا
لس . [ ل َ ] (ص ) مفلوج . به فالج شده . فالج زده . مبتلی به فالج . || مُسترخی .
-
لس
لغتنامه دهخدا
لس . [ ل َس س ] (ع مص ) خوردن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر) (زوزنی ). || لیسیدن . || به پتقوز برکردن ستور گیاه را. (منتهی الارب ). نتفته بمقدم فمها فی عبارة اخری اخذته ُ باطراف لسانها. (افرب الموارد). گرفتن دابه گیاه به دندان . (زوزنی ). خوردن ستور ...
-
لس
لغتنامه دهخدا
لس . [ ل ِ ] (اِخ ) نام رودخانه ای به بلژیک که به رود موز ریزد و 84 هزار گز درازا دارد.
-
لس
لغتنامه دهخدا
لس . [ ل ُ ] (اِ) لت . لس خورده ، لت خورده ؟ : همچنانکه اهل دلی که او را گوهری باشد شخصی را بزند و سر و بینی و دهان بشکند همه گویند که این مظلوم است اما بتحقیق مظلوم آن زننده است .ظالم آن باشد که مصلحت نکند. آن لُس خورده و سرشکسته ظالم است و این زنند...
-
لمس
واژگان مترادف و متضاد
۱. تماس، سودن ۲. بیحس، فلج، مفلوج ۳. سست، نرم
-
لمس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹لس› lams سست؛ بیحال؛ شل؛ افتاده؛ لس.〈 لمس شدن: (مصدر لازم) بیحس شدن؛ سست و بیحال شدن.
-
لمس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] lams دست مالیدن به چیزی؛ سودن؛ بساویدن.〈 لمس کردن: (مصدر متعدی) چیزی را با دست بسودن؛ دست مالیدن.
-
لمس
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص .)(عا.)سُست ، شُل ، بی حس .
-
لمس
فرهنگ فارسی معین
(لَ) [ ع . ] (مص م .) دست مالیدن به چیزی .