کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لَختی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
inertia tensor
تانسور لَختی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] گشتاورهای لَختی حول همۀ محورهای گذرنده از مرکز جرم جسم
-
inertial flow
شارش لَختی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] شارش در نبود نیروهای بیرونی که در هواشناسی به شارش بدون اصطکاک در سطح زمینپتانسیلی (geopotential) در نبود شیوِ فشار گفته میشود
-
لختی پختی
لغتنامه دهخدا
لختی پختی . [ ل ُ پ ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) از اتباع است : چند نفر لختی پختی ؛ چند تن برهنه و ناچیز.
-
شارش لختی
واژهنامه آزاد
شارش لَختی؛ مقطع.
-
principal axis of inertia
محور اصلی لَختی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] یکی از سه محور در هر جسم صلب که تانسور لَختی نسبت به آن قطری است متـ . محور اصلی 2 principal axis 2
-
principal moment of inertia
گشتاور لَختی اصلی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] گشتاور لَختی جسم صلب حول محور اصلی
-
moment of inertia tensor
تانسور گشتاور لَختی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] تانسوری که اجزای آن گشتاور لَختی جسم را در راستاهای مختلف فضا نشان میدهد
-
inertia ellipsoid
بیضیوار لَختی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] سطحی فرضی که با گشتاور لَختی اصلی جسم چرخان تعیین میشود و نسبت به جسم ثابت میماند متـ . بیضیوار پوانسو Poinsot ellipsoid بیضیوار گشتاوری momental ellipsoid
-
واژههای همآوا
-
لختی
واژگان مترادف و متضاد
اندکی، بخشی، پارهای، حصهای، قلیلی، کمی
-
لختی
واژگان مترادف و متضاد
برهنگی، عریانی، عوری ≠ پوشیدگی، مستوری
-
لختی
فرهنگ فارسی معین
(لُ) (حامص .) برهنگی ، عوری . ؛ ~پُختی برهنه و بی سر و پا.
-
لختی
فرهنگ فارسی معین
(لَ) (ق .) 1 - اندکی ، کمی . 2 - بخشی ، قسمتی .
-
لختی
لغتنامه دهخدا
لختی . [ ل َ ] (ق ) (از: لخت + «ی » نکره ) یک لخت . مقداری . اندازه ای . قدری . کمی . پاره ای . بخشی . بعضی . جزئی . قطعه ای . اندکی . مبلغی : با خردمند بی وفا بود این بخت خویشتن خویش را بکوش تو یک لخت می خور و می ده کجا نبود پشیمان هر که بخورد و بدا...
-
لختی
لغتنامه دهخدا
لختی . [ ل ُ ] (حامص ) چگونگی لخت . عوری . برهنگی . عریانی . || لوتی . || (ص نسبی ) لخت . برهنه و بی چیز: خیابان لختی .