کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لَج کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لَج کردن
لهجه و گویش بختیاری
laj kerdan لَج کردن.
-
واژههای مشابه
-
لج
واژگان مترادف و متضاد
خیرگی، ستیزه، ستیهندگی، عناد، لجاج، لجاجت، یکدندگی
-
لج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] laj لگد؛ تیپا.
-
لج
فرهنگ فارسی معین
(لَ) (اِ.) لگد، تیپا.
-
لج
لغتنامه دهخدا
لج . [ ل َ ] (اِخ ) نام یکی از ییلاقات اشکور به تنکابن . (مازندران و استرآباد رابینو ص 105). دهی از دهستان اشکور تنکابن شهرستان شهسوار، واقع در 122هزارگزی جنوب باختری شهسوار. کوهستانی و سردسیر. دارای 120تن سکنه ، شیعه ٔ گیلکی و فارسی زبان . آب آن از ...
-
لج
لغتنامه دهخدا
لج . [ ل ُج ج ] (اِخ ) نام تیغ عمروبن العاص . (منتهی الارب ).
-
لج
لغتنامه دهخدا
لج . [ ل ُج ج ] (ع اِ) گروه بسیار. || میانه و معظم آب . (منتهی الارب ). آب بسیار. ژرف ترین موضع دریا. (منتخب اللغات ). || شمشیر. || جَمل اَدهم لُج ّ؛ شتر نیک سیاه . || کرانه ٔ رودبار. || جای درشت از کوه . (منتهی الارب ). || لُجّه .
-
لج
دیکشنری فارسی به عربی
حقد , شکوي , نکاية
-
لج
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: laǰ طاری: laǰ طامه ای: laǰ طرقی: laǰ کشه ای: laǰ نطنزی: laǰ
-
لج باز
فرهنگ فارسی معین
(لَ) [ ع - فا. ] (ص فا.) یک دنده ، خودرأی .
-
لج باز
لغتنامه دهخدا
لج باز. [ ل َ ] (نف مرکب ) لجوج . ستهنده . ستیهنده در رای خود. مستبد به رأی . یک دنده . یک پهلو. عنود. ستیزه کار. خیره .
-
لج بازی
لغتنامه دهخدا
لج بازی . [ ل َ ] (حامص مرکب ) عمل لج باز. لجوجی . ستیهندگی . لجاجت . لجاج . لج . ستیزه کاری . خیرگی .
-
لج و لجبازی
لغتنامه دهخدا
لج و لجبازی . [ ل َ ج ُ ل َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) از اتباع است . رجوع به لج و رجوع به لجبازی شود.
-
لج و لجبازی
لهجه و گویش تهرانی
لجاجت