کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لَا تَأْسَوْاْ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لَا تَأْسَوْاْ
فرهنگ واژگان قرآن
تأسف نخوريد
-
واژههای مشابه
-
لا
واژگان مترادف و متضاد
۱. بین، درون، مابین، میانه، میان، وسط ۲. درز، روزن، شکاف، کر ۳. لایه، ورق ۴. تا، چین ۵. خیر، لما، نه ۶. قیچی، مقراض
-
لا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه] lā تو و میان چیزی: لای کتاب، لای دیوار.〈 لابهلا: ‹لابرلا› [عامیانه] تودرتو؛ تابرتا.
-
لا
فرهنگ فارسی عمید
(حرف) [عربی] [قدیمی] lā ۱. [مقابلِ نَعَم] نه؛ نا؛ نی.۲. (تصوف) نفی ماسویالله. Δ «لا» مٲخوذ از «لا اله الا الله» است.
-
لا
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) پالاینده ، صافی کننده .
-
لا
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) ششمین نُت در موسیقی .
-
لا
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) قیچی .
-
لا
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - تو، میان . 2 - تا، تای پارچه یا لباس . ؛ برای ~ی جِرز خوب بودن کنایه از: بی فایده و ناکارآمد بودن .
-
لا
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] 1 - (حر.) حرف نفی ، نه . 2 - بر سر اسم درآید و معنی نا می دهد: لاادری ، لا - مذهب .
-
لا
لغتنامه دهخدا
لا. (اِ) تا. تاه . تو. توی . تَه . ثناء : کرا تیغ قهر اجل در قفاست برهنه ست اگر جوشنش چندلاست . سعدی .سلطان محمود در زمستانی سخت به طلحک گفت با این جامه ٔ یک لا در این سرما چه میکنی ؟ (منتخب لطائف عبید زاکانی چ برلن ص 165).مرغ بریان پیچ در نان تنک کآ...
-
لا
لغتنامه دهخدا
لا. (ع حرف ) نه . نی . بی . نا: لاعلاج ، ناگزیر. لابد، ناچار. مقابل نعم : از کرم و نعمت و آلای اوکس نشنیده ست ز لب لای او. منوچهری .گفت لا و لا کرامة. (تاریخ بیهقی ص 369).مادر فرقان چه دانی تو که هفت آیت چراست یا شهادت را چرا همراه کردستند لا. ناصرخس...
-
لا
لغتنامه دهخدا
لا. (فرانسوی ، اِ) نام حرف ششم از حروف هفتگانه ٔ نت موسیقی .
-
لا
لغتنامه دهخدا
لا.(فعل امر) مخفف لای ، امر از لاییدن . || (نف مرخم ) مخفف لاینده . هرزه لا، هرزه گو، پرگو. (برهان ).
-
لا
دیکشنری عربی به فارسی
نه اين و نه ان , هيچيک , هيچيک از اين دو , پاسخ نه , منفي , مخالف , خير , ابدا