کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لو دروکه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ججه لو
لغتنامه دهخدا
ججه لو. [ ج ِ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ارشق از بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر. این ده در پنجاه هزارگزی شمال خاوری مشکین شهر و پنجهزارگزی شوسه ٔ گرمی به اردبیل قرار دارد. کوهستانی و معتدل است و پنجاه و یک تن سکنه دارد. آب مشروب از چشمه تأمین میشود...
-
تاتم لو
لغتنامه دهخدا
تاتم لو. (اِخ ) تیره ای از ایل نفر می باشد و ایل نفر یکی از ایلات خمسه ٔ فارس است : ایلات خمسه مرکبند از پنج ایل بزرگ (اینانلو، بهارلو، عرب ، باصری ، نفر)... نفر 3500 خانوار، وجه تسمیه ٔ این ایل به نفر آن است که در زمان نادرشاه و زندیه ریاست این ایل ...
-
دورسونخواجه لو
لغتنامه دهخدا
دورسونخواجه لو. [ س ُ خوا / خا ج َ ] (اِخ ) از ایلات ساکن اطراف اردبیل . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 106). از ایلات اطراف اردبیل و مرکب از 300 خانوار است که در چهار فرسخی اردبیل مسکن دارند. ییلاق این ایل دامنه ٔ سبلان و قشلاق آن مغان می باشد و به زراع...
-
دشمن لو
لغتنامه دهخدا
دشمن لو. [ دُ م َ ] (اِخ ) دهی از بخش سراسکند شهرستان تبریز. سکنه ٔ آن 297 تن . آب آن از چشمه و رود، و محصول آن غلات و حبوبات و پنبه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
ده لو
لغتنامه دهخدا
ده لو. [ دَه ْ ] (اِمرکب ) (مرکب از ده و «لو» که پسوند نسبت و تملک ترکی است ) ورق قمار که ده خال دارد. (یادداشت مؤلف ).
-
زده لو
لغتنامه دهخدا
زده لو. [ زَ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان نازلو است که در بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
رحیم لو
لغتنامه دهخدا
رحیم لو. [ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان اجارود بخش گرمی شهرستان اردبیل . سکنه ٔ آن 118 تن . آب آن از چشمه . محصولات عمده ٔ آن غلات و حبوب است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
سعادت لو
لغتنامه دهخدا
سعادت لو. [ س َ دَ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان آتش بیگ بخش سراسکند شهرستان تبریز. دارای 781 تن سکنه و آب آن از چشمه و رودخانه است محصول آن غلات و حبوبات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
طاوس لو
لغتنامه دهخدا
طاوس لو. [ وو ] (اِخ ) دهی از دهستان اوچ تپه بخش ترکمان شهرستان میانه . در 12هزارگزی جنوب ترکمان و 10هزارگزی شوسه ٔ تبریز به میانه . کوهستانی . معتدل . با 160 تن سکنه . آب آن از چشمه محصول آنجا غلات و حبوبات . شغل اهالی زراعت و گله داری . راه آن مالر...
-
صادق لو
لغتنامه دهخدا
صادق لو. [ دِ ] (اِخ ) دهی از دهستان پیشخور بخش رزن شهرستان همدان ، 52000گزی جنوب خاوری رزن ، 2000گزی جنوب راه عمومی فامنین به نوبران . تپه ماهور، معتدل ، مالاریائی ، سکنه 238 تن ، آب آن از قنات و محصول آنجا غلات دیم ، شغل اهالی زراعت . راه مالرو. (ا...
-
صادق لو
لغتنامه دهخدا
صادق لو. [ دِ ] (اِخ ) دهی از دهستان گورائیم بخش مرکزی شهرستان اردبیل ، 25000گزی جنوب باختری اردبیل ، 15000گزی شوسه ٔ اردبیل به تبریز. کوهستانی معتدل ، سکنه 275 تن ، آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات ، حبوبات ، شغل اهالی زراعت و گله داری . راه مالرو. (...
-
صلاح لو
لغتنامه دهخدا
صلاح لو. [ ص َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قلعه برزند بخش گرمی شهرستان اردبیل در 25هزارگزی شمال باختری گرمی و 15هزارگزی شوسه ٔ اردبیل به گرمی . جلگه . گرمسیر. سکنه 51 تن . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات ، حبوبات . شغل اهالی زراعت است . راه مالرو دارد...
-
شخته لو
لغتنامه دهخدا
شخته لو. [ ش َ ت ِ] (اِخ ) دهی از دهستان قوریچای بخش قره آغاج شهرستان مراغه . دارای 80 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و بزرک است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
شش لو
لغتنامه دهخدا
شش لو. [ ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح قمار) مرکب از «شش » فارسی و «لو»ی پسوند نسبت ترکی . در اصطلاح قمار ورقی که دارای شش خال است . ورق بازی که شش خال دارد. (یادداشت مؤلف ).
-
قلنج لو
لغتنامه دهخدا
قلنج لو. [ ق ِل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نازلو بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه ، واقع در 21500گزی شمال خاوری ارومیّه و 4هزارگزی خاور شوسه ٔ ارومیه به سلماس این ده جلگه و معتدل سالم است . سکنه ٔ آن 110 تن است . آب از نازلوچای و محصول آن غلات ، چغندر، تو...