کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لو انداختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لو انداختن
لغتنامه دهخدا
لو انداختن . [ ل ُ اَ ت َ ] (مص مرکب ) در تداول زنان ، هیاهو کردن . هیاهو کردن در حالی که هنوز علت آن شاید وجود خارجی ندارد. چو انداختن (در تداول مردم قزوین ). || لو دادن .
-
واژههای مشابه
-
لَوِ
فرهنگ واژگان قرآن
اگر- چه مي شد (علت حركت گرفتن واو آن تقارنش با ساكن يا تشديد كلمه بعد بوده است.در عبارت "و لو انهم رضوا ما اتيهم الله و رسوله ... "کلمه لو براي آرزو است ، و جمله به اين معنا است : چه ميشد که ايشان آنچه را که خدايشان فرستاده با رضايت خاطر ميگرفتند ،...
-
لَوْ
فرهنگ واژگان قرآن
اگر- چه مي شد - کاش می شد (در عبارت "و لو انهم رضوا ما اتيهم الله و رسوله ... "کلمه لو براي آرزو است ، و جمله به اين معنا است : چه ميشد که ايشان آنچه را که خدايشان فرستاده با رضايت خاطر ميگرفتند ، و يا بدان تن در ميدادندهمچنين جملاتي نظير " لو کانوا...
-
لُوْ
لهجه و گویش گنابادی
louw در گویش گنابادی یعنی لب ، کنار ، بغلِ
-
لُو
لهجه و گویش تهرانی
لب
-
lo-lo, lift-on lift-off
لوـ لو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] نوعی بارگیری و تخلیه، بهویژه در کشتیهای بارگُنجی، که در آن از جرثقیل برای جابهجایی بار استفاده میشود
-
ده لو،هشت لو ،()خوشگله
لهجه و گویش تهرانی
خال های ورق(گنجفه)
-
عاشق لو
لغتنامه دهخدا
عاشق لو. [ ش ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان منجوان بخش خداآفرین شهرستان تبریز واقع در 26هزار و پانصدگزی جنوب باختری خداآفرین و 30 هزارو پانصد گزی شوسه ٔ اهر به کلیبر. محلی کوهستانی گرمسیر و مالاریایی است و 305 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه ٔ قره سو و ...
-
کلیشان لو
لغتنامه دهخدا
کلیشان لو. [ ] (اِخ ) از ایلهای اطراف خلخال و مرکب از 200 خانوار است . ییلاق و قشلاق ندارند و زارع هستند. (از جغرافیای سیاسی ایران ص 108).
-
گنه لو
لغتنامه دهخدا
گنه لو. [ گ ُ ن ِ] (اِخ ) دهی است از دهستان ارشق بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر که در 32 هزارگزی شمال مشکین شهر و 14 هزارگزی شوسه ٔ گرمی به اردبیل واقع شده است . هوای آن معتدل و سکنه اش 30 تن است . آب آن از چشمه تأمین می شود. محصول آن غلات و حبوب و شغل...
-
گوترس لو
لغتنامه دهخدا
گوترس لو. [ ت ِ ل ُ ] (اِخ ) شهری از آلمان که در ایالت رن سپتانتریونال وستفالی واقع شده و دارای 50000 تن جمعیت است . نساجی و فلزکاری آن قابل ذکر است .
-
گورچین لو
لغتنامه دهخدا
گورچین لو. [ گ ُ وُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سراسکند شهرستان تبریز که در 18 هزارگزی جنوب باختری سراسکند و 12 هزارگزی شوسه ٔ سراسکند به سیاه چمن واقع است . کوهستانی و معتدل است . سکنه ٔ آن 125 تن است . آب آن از چشمه و رودخانه تأمین میشود. محصول آن ...
-
کهنه لو
لغتنامه دهخدا
کهنه لو. [ ک ُ ن َ ] (اِخ ) دهی از دهستان اوزومدل است که در بخش ورزقان شهرستان اهر واقع است و 204 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
گوگرچین لو
لغتنامه دهخدا
گوگرچین لو. [ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کله یوز بخش مرکزی شهرستان میانه . واقع در 22هزارگزی جنوب میانه و 14هزارگزی شوسه ٔ میانه به زنجان .کوهستانی و معتدل و سکنه ٔ آن 100 تن است . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه ...