کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لویه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لویه
معنی
(یَ یا یِ) (اِ.) هر تا از پارچه و لباس ، لای ، تاه ، تو.
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
لویه
فرهنگ فارسی معین
(یَ یا یِ) (اِ.) هر تا از پارچه و لباس ، لای ، تاه ، تو.
-
لویه
لغتنامه دهخدا
لویه . [ ی َ / ی ِ ] (اِ) هر ته از جامه . لای . تاه . توه . تو. و بیشتر در لباس استعمال کنند. و هر ته از جامه را خوانند که آن را تاه نیز گویند : جامه ٔ جنگ تو یک لویه همی گشت که خصم نطفه را در رحم از حمله ٔ ایتام گرفت .انوری .
-
لویه
لغتنامه دهخدا
لویه . [ ی ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان مرکزی بخش رودبار شهرستان رشت ، واقع در شش هزارگزی شمال رودبار و دوهزارگزی باختر شوسه ٔ رشت . کوهستانی و سردسیر. دارای 629 تن سکنه . آب آن از شاه جوب وچشمه . محصول آنجا زیتون ، غلات و میوه جات ، شغل اهالی زراعت و ص...
-
واژههای مشابه
-
لویة
لغتنامه دهخدا
لویة. [ ل َ وی ی َ ] (ع اِ) آنچه پنهان کنی و نگاهداری . || طعام نهاده بخش کسی . ج ، لوایا: اِلواء، لویه خوردن . (منتهی الارب ).
-
لویة
لغتنامه دهخدا
لویة. [ ل ُ وَی ْ ی َ ] (اِخ ) موضعی نزدیک بستان ابن عامر. (منتهی الارب ). موضعی به غور نزدیک مکه به پائین بستان ابن عامر در طریق حاجیان کوفه و آن بیابانی بود و هارون الرشید پس از حج فضای آن را نیکو یافت و بدانجا قصری ساخت ... (از معجم البلدان ).
-
جستوجو در متن
-
لوایا
لغتنامه دهخدا
لوایا. [ ل َ ] (ع اِ) ج ِ لویّة. (منتهی الارب ). رجوع به لویّه شود.
-
پیسکوبامبه
لغتنامه دهخدا
پیسکوبامبه . [ ک ُ ب َ ] (اِخ ) نام وادئی است در ایالت لویه از جمهوری اکوادر، به امریکای جنوبی . بنابر مشهور این وادی مدفن خزائنی است که طایفه ٔ اینکه برای نجات دادن کویبماره تهیه کرده و بجنرال اسپانیولی ، پیزار، میخواستند تقدیم کنند ولی خبر قتل وی ر...
-
الواء
لغتنامه دهخدا
الواء. [ اِل ْ ] (ع مص ) پیچانیدن سر. (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). اعراض کردن و سر تافتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || دنبال جنبانیدن اشتر. (تاج المصادر بیهقی ). دم جنبانیدن ناقه و سرکشی نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دم جنبانیدن شتر...