کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لوکری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لوکری
لغتنامه دهخدا
لوکری . [ ] (اِخ ) رجوع به لکرس شود. (ترجمه ٔ تمدن قدیم فوستل دکولانژ ص 503).
-
لوکری
لغتنامه دهخدا
لوکری . [ ل َ ک َ ] (اِخ ) رجوع به ابوالحسن علی بن محمد الغزالی اللوکری شود.
-
لوکری
لغتنامه دهخدا
لوکری . [ ل َ ک َ ] (ص نسبی ) منسوب است به لوکر که دهی است بین پنجدیه و برکدیز و فعلاً خراب است . (سمعانی ).
-
واژههای مشابه
-
علی لوکری
لغتنامه دهخدا
علی لوکری . [ ع َ ی ِ ل َ ک َ ] (اِخ ) ابن محمد غزالی لوکری . مکنی به ابوالحسن . شاعر عهد سامانیان . رجوع به ابوالحسن (علی ابن محمد...) شود.
-
جستوجو در متن
-
غزالی
لغتنامه دهخدا
غزالی . [ غ َ ] (اِخ ) لوکری . علی بن محمد غزالی لوکری ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به ابوالحسن شود.
-
فضل بن محمد
لغتنامه دهخدا
فضل بن محمد. [ ف َ ل ِ ن ِ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) لوکری ،مکنی به ابوالعباس . رجوع به ابوالعباس لوکری شود.
-
پرنور
لغتنامه دهخدا
پرنور. [ پ ُ ] (ص مرکب ) صاحب فروغ بسیار : همی تابد شعاع داد از آن پرنور پیشانی .لوکری .
-
غزوانی
لغتنامه دهخدا
غزوانی . [ غ َزْ ] (اِخ ) لوکری . به نام غزالی لوکری معروف است و عوفی در لباب الالباب چنین آورده ، ولی غزوانی به نظر ارجح می آید چه در نسخ المعجم فی معاییر اشعار العجم که به غایت مصحح و مضبوط و قدیم است نام وی در دو موضع آمده است (ص 195 و 197) و هر د...
-
علی غزالی
لغتنامه دهخدا
علی غزالی . [ ع َ ی ِ غ َ ] (اِخ ) ابن محمدغزالی لوکری . مکنی به ابوالحسن . شاعر عهد سامانیان . رجوع به ابوالحسن علی بن محمد... شود.
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمد عزالی لوکری ، مکنّی به ابوالحسن . شاعر عهد سامانیان . مکنّی به ابوالحسن (علی بن محمد...) شود.
-
ارسال
لغتنامه دهخدا
ارسال . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ رَسَل . پاره های چیزی : جائت الخیل ارسالاً؛ ای قطیعاً قطیعاً. || بندهای نی : زبُسّد بزرینه نی دردمیدبه ارسال نی داد دم را گذر.لوکری .
-
ابوالعباس
لغتنامه دهخدا
ابوالعباس . [ اَ بُل ْ ع َب ْ با ] (اِخ ) لوکری . فیلسوف و شاعر از خاندانی جلیل بمرو. وی در حکمت شاگرد بهمنیار بود و فلسفه را او در خراسان انتشار داد و در آخر عمر نابینا گشت . وی را دیوان شعری است و هم بمرو درگذشته است . و شمس الدین محمدبن محمود شهرز...
-
محمد
لغتنامه دهخدا
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ )ابن ابوطاهر طبسی مروزی ، ملقب به قطب الزمان فیلسوف .وی از شاگردان ابوالعباس لوکری و پدرش از حکام قرای مرو و مادرش خوارزمی بود. در قسمتهای مختلف حکمت به کمال رسید از سخنان اوست : مردم به زندان دنیا دربندند و یکی پس از دی...