کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لوهاور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لوهاور
لغتنامه دهخدا
لوهاور. [ ل َ / لُو وَ ] (اِخ ) لاهور. (برهان ). نام شهری به هندوستان . صاحب انجمن آرا گوید: آن شهر در کنار رود موسوم به راوی واقع شده [ و ] ملوک بابری در آنجا عمارت غریبه ساخته اند، از جمله ارگ مخصوص سلطانی که گرداگردش شش هزارگام و مشتمل است بر دیوا...
-
جستوجو در متن
-
گودرویل
لغتنامه دهخدا
گودرویل . [ گ ُ دِرْ ] (اِخ ) مرکز بخش سِن ماریتیم از ناحیه ٔ لوهاور (در فرانسه ) که 1630 تن جمعیت دارد.
-
تامن ارن
لغتنامه دهخدا
تامن ارن . [ ن َ اَ رُ ن َ ] (اِخ ) یکی از انهار (بیاه ) در غرب لوهاور. (ماللهند ص 129 س 9).
-
باهوداس
لغتنامه دهخدا
باهوداس . (اِخ ) نام یکی از شعبات رود بپاه در هند که درمغرب لوهاور جاری است . (از ماللهند بیرونی ص 129).
-
لوهر
لغتنامه دهخدا
لوهر. [ هََ ] (اِخ ) نام ولایتی است در هند.لوهاور است که شهر لاهور باشد. (برهان ) : چگونه گیرد پنجاه قلعه ٔ معروف یکی سفر که کند در نواحی لوهر. عنصری .و رجوع به لهاور و لوهاور شود.
-
لهاور
لغتنامه دهخدا
لهاور. [ ل َ وَ / ل َ وو ] (اِخ ) لهانور. نام شهر لاهور. (برهان ). لاهور. لوهاور. لوهر. لاوهور. لوهور.و رجوع به این مدخل ها در ردیف خود شود : ندیمی خاص بودش نام شاپورجهان گشته ز مغرب تا لهاور.نظامی .
-
هاور
لغتنامه دهخدا
هاور. (اِخ ) لو. دومین بندر فرانسه و مرکز ایالت سِن ماریتیم در آن کشور که در مصب رود سن به دریای مانش واقع شده و در 143 میلی شمال غربی پاریس و 55 میلی مغرب روئن قرار دارد. جمعیت آن بر طبق آمار سال 1954 م . 137175 تن بوده است . لوهاور بوسیله ٔ خط آهن ...
-
ثقةالملک
لغتنامه دهخدا
ثقةالملک . [ ث ِ ق َ تُل ْ م ُ ] (اِخ ) خواجه طاهربن علی مشکان وزیر و خازن سلطان مسعود سوم ابن سلطان ابراهیم غزنوی بود و شعراء عصر را از قبیل مسعودسعد و ابوالفرج رونی و مختاری غزنوی و سنائی غزنوی در حق وی مدایح است و وی برادرزاده ٔ ابونصر منصوربن مشک...
-
طاهر
لغتنامه دهخدا
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن علی بن مشکان ملقب به ثقةالملک . مرحوم قزوینی در حواشی چهارمقاله درباره ٔ وی آرد وزیر سلطان مسعودبن ابراهیم بود و شعرای عصر را از قبیل مسعودسعد و ابوالفرج رونی و مختاری غزنوی و سنائی غزنوی درحق وی مدایح غرّاست و وی برادرزاده ٔ...