کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لولیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لولیدن
/lulidan/
معنی
در جای خود جنبیدن و پیچیدن؛ لول خوردن؛ لول زدن.
〈 درهم لولیدن: [عامیانه] درهم رفتن و در یکجا جنبیدن جمعیت.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
جنبیدن، حرکت کردن
فعل
بن گذشته: لولید
بن حال: لول
دیکشنری
flirt, slither, squirm, toss, welter, wiggle, wigwag, worm, wriggle
-
جستوجوی دقیق
-
لولیدن
واژگان مترادف و متضاد
جنبیدن، حرکت کردن
-
لولیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [عامیانه] lulidan در جای خود جنبیدن و پیچیدن؛ لول خوردن؛ لول زدن.〈 درهم لولیدن: [عامیانه] درهم رفتن و در یکجا جنبیدن جمعیت.
-
لولیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) 1 - (عا.) در جای خود جنبیدن و پیچیدن . 2 - رفت و آمد کردن به آهستگی . 3 - نمو کردن کودک به طوری که خود بتواند راه برود.
-
لولیدن
لغتنامه دهخدا
لولیدن . [ دَ ] (مص ) جنبیدن چنانکه کرم در جای خویش . در تداول عامه ، جنبیدن چنانکه کرم خرد دراز سرخ در آب . جنبیدن چنانکه مار حلقه زده بر خود یا کرمهای بسیاری در جائی از خشکی یا آب . جنبیدن بر جای بی پیش رفتن . مخیدن . پیچان رفتن . جنبیدن چنانکه کرم...
-
لولیدن
دیکشنری فارسی به عربی
دودة
-
لولیدن
واژهنامه آزاد
یعنی حرکات آهسته و پیچیدن مثل کرم که در زمین می لولد
-
لولیدن
واژهنامه آزاد
یعنی حرکات آهسته و پیچیدن مثل کرم که در زمین می لولد
-
واژههای مشابه
-
لولیدن،وولیدن،وول خوردن،وول زدن
لهجه و گویش تهرانی
حرکت ریز و تند،تکان خوردن
-
جستوجو در متن
-
لول
لغتنامه دهخدا
لول . (اِمص ) اسم از لولیدن . رجوع به لولیدن شود.
-
لولان
لغتنامه دهخدا
لولان . (نف ، ق ) در حال لولیدن . رجوع به لولیدن شود.
-
لولیدنی
لغتنامه دهخدا
لولیدنی .[ دَ ] (ص لیاقت ) درخور لولیدن . که لولیدن تواند.
-
hotches
دیکشنری انگلیسی به فارسی
یخچال ها، تکان خوردن، لولیدن، بیقراری کردن
-
wiggle
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تکان دادن، وول خوردن، لولیدن، جنبیدن