کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لولی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لولی
/luli/
معنی
۱. کولی.
۲. جوان خوشاندام، بانشاط، سرمست، سرودگو، و مطرب: ◻︎ صبا زآن لولی شنگول سرمست / چه داری آگهی؟ چون است حالش؟ (حافظ۲: ۴۰۴)، ◻︎ فغان کاین لولیان شوخ شیرینکار شهرآشوب / چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را (حافظ: ۲۲).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. قرشمال، قرشمال، کولی، لوری
۲. روسپی، هرجایی
۳. بیآزرم، بیحیا
دیکشنری
tubal
-
جستوجوی دقیق
-
لولی
واژگان مترادف و متضاد
۱. قرشمال، قرشمال، کولی، لوری ۲. روسپی، هرجایی ۳. بیآزرم، بیحیا
-
لولی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹لوری› [قدیمی] luli ۱. کولی.۲. جوان خوشاندام، بانشاط، سرمست، سرودگو، و مطرب: ◻︎ صبا زآن لولی شنگول سرمست / چه داری آگهی؟ چون است حالش؟ (حافظ۲: ۴۰۴)، ◻︎ فغان کاین لولیان شوخ شیرینکار شهرآشوب / چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را (...
-
لولی
فرهنگ فارسی معین
(ص نسب .)1 - کولی ، بی خانمان . 2 - بی شرم ، بی حیا.
-
لولی
لغتنامه دهخدا
لولی . (ص نسبی ، اِ) منسوب به لول که به معنی بی شرمی و بی حیائی باشد. (از غیاث ). لوری . فیج . غره چی . زط. چیگانه .زنگاری . کولی . غربالبند. غرچه . قرشمال . سوزمانی . توشمال . زنگانه . کاولی . کابلی . کاول . کاوول . بکاوول . بکاول . زرگر کرمانی . گی...
-
لولی
لهجه و گویش تهرانی
مطرب، کولی، جوان رعنا
-
واژههای مشابه
-
لولی وش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] lulivaš لولیمانند؛ مانند لولی؛ زیبارو.
-
لولی هندوستانی
لغتنامه دهخدا
لولی هندوستانی . [ ی ِ هَِ ] (اِخ ) نام وی محمد و از شوریدگان بی سر و سامان آن مملکت بود و به شیوه ٔ مجذوبان و دیوانگان سلوک می نمود. وارستگیش از تخلصش معلوم است . او راست :آنان که طلبکار الهید الهیدکم هیچ نگردید چه خواهید چه خواهیدموجود خدای است و ج...
-
لولی خانه
لغتنامه دهخدا
لولی خانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) قحبه خانه . (آنندراج ). بیت اللطف . بیت النطف . بیت النطاف . رجوع به مجموعه ٔ مترادفات ص 311 شود.
-
لولی زاده
لغتنامه دهخدا
لولی زاده . [ دَ / دِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) غریب زاده . (مجموعه ٔ مترادفات ص 312).
-
لولی محله
لغتنامه دهخدا
لولی محله . [ م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) نام موضعی به تنکابن مازندران . (سفرنامه ٔ رابینو بخش انگلیسی ص 107).
-
لولی وش
لغتنامه دهخدا
لولی وش . [ وَ ] (ص مرکب ) چون لولی . لولی سان . که چون لولی بود : دلم ربوده ٔ لولی وشی است شورانگیزدروغ وعده و قتال وضع و رنگ آمیز.حافظ.
-
جستوجو در متن
-
loli
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لولی
-
لولیگری
لغتنامه دهخدا
لولیگری . [ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل کردن چون لولی . تباهکاری زن .- امثال : لولی گری تخم نیست که بکارند .هرکه لولیگری کرد لولی است .