کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لولو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لولو
/lulu/
معنی
هیکل موهوم که بچه را از آن میترسانند؛ شکل مهیب؛ لولوخره.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
جمان، در، مروارید
دیکشنری
bogeyman, bogy, bogyman, bugbear, hobgoblin, pearl
-
جستوجوی دقیق
-
لولو
واژگان مترادف و متضاد
جمان، در، مروارید
-
لولو
واژگان مترادف و متضاد
۱. مترسک ۲. کریهالمنظر ۳. ترسناک، مهیب
-
لولو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه] lulu هیکل موهوم که بچه را از آن میترسانند؛ شکل مهیب؛ لولوخره.
-
لولو
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) شکل موهومی که بچه را با آن بترسانند.
-
لولو
لغتنامه دهخدا
لولو. (اِ) قسمی سگ کوچک جثه ٔ درازپشم . || فاروغ . یک سر دو گوش . کُخ . بُغ. صورت مهیبی که برای ترسانیدن اطفال سازند. (آنندراج ) (برهان ). وجودی وهمی که بچه های خرد را بدان ترسانند. بخ . مترس اطفال . ضاغث . ضاغب . لولوخرخره . لولوخرناس . صورتی مهیب ک...
-
لولو
لغتنامه دهخدا
لولو. (اِخ ) دهی از دهستان سوسن بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز واقع در 43000گزی شمال خاوری ایذه . کوهستانی و معتدل . دارای 265 تن سکنه .آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات . شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
لولو
لغتنامه دهخدا
لولو. (اِخ ) نام طایفه ای از ایلات کرد که در زنگار مسکن دارند. رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان ص 57 شود.
-
لولو
لغتنامه دهخدا
لولو. (اِخ ) نام کسی که با کسایون دختر صور ملک کشمیر از کشمیر آمده بود و کسایون را بهمن پسر اسفندیار به زنی کرده بودو کسایون با این لولو سر داشت و بهمن به عشق کسایون و به گفتار او همه گنج و سپاه در دست لولو نهاد تا همه ٔ بزرگان را به دینار و بخشش بند...
-
لولو
لغتنامه دهخدا
لولو. [ ل َ / لُو ل َ / لُو ] (اِ) لولب . نر ماده ٔ بند آهنین پس در. (مهذب الاسماء) . لولا. و رجوع به لولا شود.
-
لولو
لغتنامه دهخدا
لولو. [ ل َ / لُو ل َ / لُو ] (ص ) لوالو. مردم سبک و بی تمکین . (آنندراج ) (برهان ).
-
لولو
لغتنامه دهخدا
لولو. [ ل َ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چناران بخش حومه ٔ ارداک شهرستان مشهد. کوهستانی و معتدل .دارای 115 تن سکنه . آب آن از رودخانه . محصول آنجا غلات ، چغندر و سیب زمینی . شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
لولو
لهجه و گویش گنابادی
lwlw در گویش گنابادی یعنی دستشویی داشتن ، شاش ، نام یک دیو باستانی که از نام آن برای ترساندن کودکان برای نرفتن به تاریکی یا فضولی نکردن استفاده میشده است ، دیوی که کودکان را در جاهای خلوت و تاریک تنها گیر می آورد و میخورد.
-
لولو
دیکشنری فارسی به عربی
عفرية , لولوة
-
لولو
لهجه و گویش تهرانی
موجود موهومی که بچهها را با آن میترسانند.
-
لولو
واژهنامه آزاد
لولو:(lwlw) در گویش گنابادی یعنی جیش، شاش. || نام یک دیو باستانی که از نام آن برای ترساندن کودکان برای نرفتن به تاریکی یا فضولی نکردن استفاده می شده است ، دیوی که کودکان را در جاهای خلوت و تاریک تنها گیر می آورد و می خورد.