کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لوله کشی کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
capillary tube
لولۀ مویین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، فیزیک] لولهای بسیار باریک که در آن ربایش مویینگی بهآسانی قابل دیدن است
-
intake pipe, induction pipe
لولۀ هوا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] لولهای که جریان هوای ورودی به موتور را از صافی هوا به چندراهۀ هوا هدایت میکند
-
solenoid
سیملوله
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] پیچهای از سیمهایی با روکش عایق یا پیچیدهشده روی لولهای استوانهای یا لولهای با مقطع مربع
-
pipeline
خط لوله
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] شبکهای از لولههای زیرزمینی که آب را به منازل و مراکز تجاری و جز آن میرساند
-
لوله شدن
لغتنامه دهخدا
لوله شدن . [ لو ل َ/ ل ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) به شکل لوله درآمدن . شکل استوانه ای گرفتن چیزی ، چون فرش یا کاغذ که درنوردند.
-
لوله کاغذ
لغتنامه دهخدا
لوله کاغذ. [ لو ل َ / ل ِ غ َ ] (اِ مرکب ) طومار.
-
لوله ای
لغتنامه دهخدا
لوله ای . [ لو ل َ / ل ِ ] (ص نسبی ) به شکل لوله . استوانه ای . || قسمی قفل . || قسمی پیوند درختان .
-
لوله پیچ
لغتنامه دهخدا
لوله پیچ . [ لو ل َ / ل ِ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) هر قماشی که آن را چون مکتوب پیچند، چنانکه دارائی و اطلس و ساطن . (غیاث ) : طغرا نگشت دست فروش دیار عشق تا لوله پیچ داغ نبرد از دکان ما.ملاطغرا.
-
لوله جرد
لغتنامه دهخدا
لوله جرد. [ لو ل َ ج ِ ] (اِخ ) (مالی آباد) دهی جزء دهستان بشاریات بخش آبیک شهرستان قزوین ، واقع در چهارده هزارگزی باختر آبیک و شصت هزارگزی راه شوسه . جلگه و معتدل . دارای 249 تن سکنه . آب آن از چاه و رودخانه ٔ بهجت آباد. محصول آنجا غلات و هندوانه . ...
-
لوله ده
لغتنامه دهخدا
لوله ده . [ ل ِ دِه ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان نشتااز شهرستان شهسوار، واقع در 25هزارگزی جنوب خاوری شهسوار و 1500گزی جنوب راه شوسه ٔ شهسوار به چالوس . دشت و معتدل . مرطوب و مالاریائی . دارای 150 تن سکنه . آب آن از ازارود. محصول آنجا برنج . شغل اهالی زرا...
-
لوله ساز
لغتنامه دهخدا
لوله ساز. [ لو ل َ / ل ِ ] (نف مرکب ) سازنده ٔ لوله . آنکه لوله سازد.
-
لوله سازی
لغتنامه دهخدا
لوله سازی . [ لو ل َ / ل ِ ] (حامص مرکب ) عمل لوله ساز. ساختن لوله .
-
لوله شوی
لغتنامه دهخدا
لوله شوی . [ لو ل َ / ل ِ ] (نف مرکب ) شوینده ٔ لوله . که لوله شوید. || (اِ مرکب ) آلتی شستن لوله را.
-
لوله مان
لغتنامه دهخدا
لوله مان . [ لو ل َ ] (اِخ ) (شاید از لولی یا لوری ومان به معنی جای و خانه ) لولمان . قریه ای به گیلان نزدیک آستانه ٔ سیدجلال الدین اشرف ، کنار راه رشت به لاهیجان و میان رشت آباد و کوچصفهان در 575هزارگزی تهران .
-
لوله تفنگ
دیکشنری فارسی به عربی
برميل