کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لولهنگاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
لوله کشی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) lulekeši نصب کردن لولههای فلزی در ساختمانها یا در زیر زمین برای عبور آب، نفت، یا گاز؛ شغل و عمل لولهکش.
-
solenoid
سیملوله
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] پیچهای از سیمهایی با روکش عایق یا پیچیدهشده روی لولهای استوانهای یا لولهای با مقطع مربع
-
pipeline
خط لوله
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] شبکهای از لولههای زیرزمینی که آب را به منازل و مراکز تجاری و جز آن میرساند
-
لوله کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) (مص م .) در نوردیدن ، درپیچیدن .
-
لوله شدن
لغتنامه دهخدا
لوله شدن . [ لو ل َ/ ل ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) به شکل لوله درآمدن . شکل استوانه ای گرفتن چیزی ، چون فرش یا کاغذ که درنوردند.
-
لوله کاغذ
لغتنامه دهخدا
لوله کاغذ. [ لو ل َ / ل ِ غ َ ] (اِ مرکب ) طومار.
-
لوله کردن
لغتنامه دهخدا
لوله کردن . [ لول َ / ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) درنوشتن . پیچیدن . نوردیدن . درنوردیدن . طی ّ. درپیچیدن ، چنانکه کاغذ را. لف ّ. مقابل باز کردن و گستردن ،چون طوماری کردن . || حب ّ کردن : عبکة؛ پِسْت لوله کرده . حبکة؛ پِسْت لوله کرده . (منتهی الارب ).
-
لوله ای
لغتنامه دهخدا
لوله ای . [ لو ل َ / ل ِ ] (ص نسبی ) به شکل لوله . استوانه ای . || قسمی قفل . || قسمی پیوند درختان .
-
لوله پیچ
لغتنامه دهخدا
لوله پیچ . [ لو ل َ / ل ِ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) هر قماشی که آن را چون مکتوب پیچند، چنانکه دارائی و اطلس و ساطن . (غیاث ) : طغرا نگشت دست فروش دیار عشق تا لوله پیچ داغ نبرد از دکان ما.ملاطغرا.
-
لوله جرد
لغتنامه دهخدا
لوله جرد. [ لو ل َ ج ِ ] (اِخ ) (مالی آباد) دهی جزء دهستان بشاریات بخش آبیک شهرستان قزوین ، واقع در چهارده هزارگزی باختر آبیک و شصت هزارگزی راه شوسه . جلگه و معتدل . دارای 249 تن سکنه . آب آن از چاه و رودخانه ٔ بهجت آباد. محصول آنجا غلات و هندوانه . ...
-
لوله ده
لغتنامه دهخدا
لوله ده . [ ل ِ دِه ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان نشتااز شهرستان شهسوار، واقع در 25هزارگزی جنوب خاوری شهسوار و 1500گزی جنوب راه شوسه ٔ شهسوار به چالوس . دشت و معتدل . مرطوب و مالاریائی . دارای 150 تن سکنه . آب آن از ازارود. محصول آنجا برنج . شغل اهالی زرا...
-
لوله ساز
لغتنامه دهخدا
لوله ساز. [ لو ل َ / ل ِ ] (نف مرکب ) سازنده ٔ لوله . آنکه لوله سازد.
-
لوله سازی
لغتنامه دهخدا
لوله سازی . [ لو ل َ / ل ِ ] (حامص مرکب ) عمل لوله ساز. ساختن لوله .
-
لوله شوی
لغتنامه دهخدا
لوله شوی . [ لو ل َ / ل ِ ] (نف مرکب ) شوینده ٔ لوله . که لوله شوید. || (اِ مرکب ) آلتی شستن لوله را.
-
لوله کش
لغتنامه دهخدا
لوله کش . [ لو ل َ / ل ِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) آنکه لوله کشد. آنکه شغلش لوله کشی است ، یعنی نصب لوله ها در مواضع خود کند.