کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لوغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لوغ
/luq/
معنی
نوش؛ نوشیدن: ◻︎ من ز هجای تو بازگشت نخواهم / تات فلک جان و خواسته نکند لوغ (منجیک: شاعران بیدیوان: ۲۳۴).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
لوغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] luq نوش؛ نوشیدن: ◻︎ من ز هجای تو بازگشت نخواهم / تات فلک جان و خواسته نکند لوغ (منجیک: شاعران بیدیوان: ۲۳۴).
-
لوغ
لغتنامه دهخدا
لوغ . (اِ) بام غلطان . (فرهنگ نعمةاﷲ).
-
لوغ
لغتنامه دهخدا
لوغ . (اِمص ) لوغیدن . دوشیدن بود به عبارت (به زبان ) ماوراءالنهر. (فرهنگ اسدی چ پاول هورن ). و در نسخه ٔ خطی همین فرهنگ که نزد من است و متعلق به مرحوم محمدباقر میمندی خسروی بوده مینویسد: لوغ و لوغیدن دوشیدن و آشامیدن بود به زبان ماوراءالنهر و در بره...
-
لوغ
لغتنامه دهخدا
لوغ . [ ل َ ] (ع مص ) در دهان گردانیدن ، پس انداختن چیزی را. || درپیوستن به کسی و لازم گرفتن او را. (منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
لغ و لوغ
لغتنامه دهخدا
لغ و لوغ . [ ل َغ ْ غ ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) که استوار نیست .- دندانهائی لغو لوغ ؛ نااستوار و جنبان .
-
لَغ و لوغ
فرهنگ گنجواژه
تکان خورده.
-
واژههای همآوا
-
لوق
لغتنامه دهخدا
لوق . [ ل َ ] (ع مص ) نرم گردانیدن طعام به روغن . || بر چشم کسی زدن . || نیکو ساختن سیاهی دوات را. || قرار نگرفتن کسی در جائی . (منتهی الارب ).
-
لوق
لغتنامه دهخدا
لوق . [ ل َ وَ ] (ع مص ) گول گردیدن . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
لق و لوق
فرهنگ گنجواژه
لغ و لوغ.
-
لوغانیدن
لغتنامه دهخدا
لوغانیدن . [دَ ] (مص ) دوشانیدن . (آنندراج ). رجوع به لوغ شود.
-
لوغیدن
لغتنامه دهخدا
لوغیدن . [ دَ ] (مص ) دوشیدن و آشامیدن و ریختن . (برهان ). دوشیدن به عبارت ماوراءالنهر. (لغت نامه ٔ اسدی ). و لوغ کردن به معنی دوشیدن . و رجوع به لوغ شود.
-
لق و لوق
لغتنامه دهخدا
لق و لوق . [ ل َق ْ ق ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) لغ و لوغ . لغ و پغ: فقط چند تا دندان لق و لوق برای من مانده است . و رجوع به لق شود.