کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لوزیوار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کمان وار
لغتنامه دهخدا
کمان وار. [ ک َ ] (ق مرکب ) مانند کمان . چون کمان خمیده و مقوس . چون کمان گوژ و دو تا : هر آن گروه که جستند از آن مصاف چو تیربیامدند کمان وار پشت کرده بخم . امیر معزی .تیر قدش کمان وار خم گرفت . (سندبادنامه ص 188). || (ص مرکب ) مقوس . کمانی . (یادداش...
-
کله وار
لغتنامه دهخدا
کله وار. [ ک ُ ل َه ْ ] (اِ مرکب ) به اندازه ٔ یک کلاه : هیچ قبایی نبرید آسمان تا دو کله وار نبرد از میان . نظامی .وز آن خلعت که اقبالش بریده ست به هفت اختر کله واری رسیده ست . نظامی .از قبای چنو کله داری ز آسمان تازمین کله واری .نظامی .
-
گستاخ وار
لغتنامه دهخدا
گستاخ وار. [ گ ُ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) گستاخ مانند. دلیرآسا. جسورگونه : بدین دل گرفته ست گستاخ واربه زرّ و به سیم اندرون خانمان . فرخی .بر در شوخی بنه شرم و خردوآنگهی گستاخ وار اندر خرام . ناصرخسرو.چو شب درآمد گستاخ وار درشدند و بار خواستند. (اسکندرنا...
-
کشف وار
لغتنامه دهخدا
کشف وار. [ ک َ ش َ ] (ق مرکب ) مانند کشف . چون سلحفاة. مانند لاکپشت . به هیأت و شکل و حال و حرکات کشف : ز بیم اژدهاپیکر سنان تو همه ساله کشف وار اژدهای تن بسنگ اندر نهان دارد. عبدالواسع جبلی .الا ای خسروی کز بیم رمح اژدهاشکلت کشف وار اژدهای چرخ در خ...
-
کلاه وار
لغتنامه دهخدا
کلاه وار. [ ک ُ ] (اِ مرکب ) بقدر کلاه . به اندازه ٔ کلاهی از جامه و قماش . جامه ای به اندازه ٔ یک کلاه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : رفتم تبری به پنبه دوزی دادم تا پنبه زند کلاه واری برداشت .(یادداشت ایضاً).
-
کریم وار
لغتنامه دهخدا
کریم وار. [ ک َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) کریم سان . چون مردم کریم . همانند کریم : وگر کریم شود آرزوت نام و لقب کریم وارت فعل کرام باید کرد.ناصرخسرو.
-
کودک وار
لغتنامه دهخدا
کودک وار. [ دَ ] (ق مرکب ) مانند کودک . کودکانه : میان خاک چه بازی سفال ، کودک وارسرای خاک به خاکی بباز مردآسا. خاقانی .مرکب از چوب کرده کودک وارپس به دروازه ٔ هلاک شده . خاقانی .و رجوع به کودک و کودکانه شود.
-
کرخ وار
لغتنامه دهخدا
کرخ وار. [ ک َ ] (ص مرکب ) مانند کرخ . شبیه به کرخ : هر روز شادی نوبنیاد و رامشی زین باغ جنت آیین زین کاخ کرخ وار. فرخی .رجوع به کرخ و کرخ بغداد شود.
-
کاهل وار
لغتنامه دهخدا
کاهل وار. [ هَِ ](ص مرکب ، ق مرکب ) کاهلانه . چون کاهلان : تا باران قوی تر شده کاهل وار برخاستند. (تاریخ بیهقی ).
-
کعبه وار
لغتنامه دهخدا
کعبه وار. [ ک َ ب َ / ب ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) مانند کعبه . شبیه کعبه : کعبه وارم مقتدای سبزپوشان فلک کز وطای عیسی آید شقه ٔ دیبای من .خاقانی .
-
کوس وار
لغتنامه دهخدا
کوس وار. (ص مرکب ، ق مرکب ) مانند کوس . چون کوس . همچون طبل پرباد : قوس قزح قوس وار عالم فردوس وارکبک دری کوس وار کرده گلو پر ز باد.منوچهری .
-
buffoonish
لودهوار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای نمایشی] منسوب به لوده
-
فلوتوار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] ← کمانهکشی فلوتوار
-
hyperboloid
هذلولیوار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] رویهای درجۀ دوم به معادله 1=(z2/c2)±(y2/b2)--(x2/a2)
-
uncinate, hooked
قلابوار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] دارای ساختاری قلابمانند