کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لوزهآماس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
tonsilitis
لوزهآماس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] التهاب لوزه
-
واژههای مشابه
-
لوزه
فرهنگ فارسی معین
(لُ زِ) (اِ.) هر یک از دو جسم بادامی شکل کوچک که از بافت لنفی تشکیل شده و در دو طرف حلق قرار دارد.
-
لوزه
لغتنامه دهخدا
لوزه . [ زَ / زِ ] (اِ) هر چیز که آن چرب و شیرین باشد، خواه لقمه و خواه سخنان خوب و دلکش وبه معنی فروتنی و چاپلوسی و فریب هم هست . (برهان ).
-
لوزة
لغتنامه دهخدا
لوزة. [ زَ ](اِخ ) بنت عبداﷲ. محدثة سمعت خطیب المزة و ابن الخیمی و ابن الانماطی و حدثت . و توفیت فی ذی القعدة سنة 725هجری و قد جاوزت الخمسین . (اعلام النساء ج 3 ص 1364).
-
لوزة
لغتنامه دهخدا
لوزة. [ ل َ زَ ] (اِخ ) برکه ای است بین واقصة و قرعاء بر طریق بنی وهب و قباب ام جعفر. در نه میلی قرعاء وآنجا هم برکه ای است اسحاق بن ابراهیم رافعی را بر یازده میلی لوزة. (از معجم البلدان ) یاقوت گوید: تردید دارم که لوزة با راء مهمله است یا با زاء یک ...
-
لوزة
لغتنامه دهخدا
لوزة. [ ل َ زَ ] (ع اِ) یکی لوز. یک بادام . (منتهی الارب ). || هر یک از دو برآمدگی بادام شکل درون گلو. و رجوع به لوزتان و لوزتین شود.
-
لوزة
دیکشنری عربی به فارسی
لوزه , بادامک
-
لوزه
دیکشنری فارسی به عربی
لوزة
-
آماس
واژگان مترادف و متضاد
آماه، باد، برآمدگی، پف، پیله، تاول، تورم، دمل، نفخ، ورم
-
آماس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آماز، آماه› (پزشکی) 'āmās ۱. برآمدگی و تورم عضوی از بدن در اثر بیماری، جراحت یا کوفتگی؛ ورم.۲. برآمدگی غیرعادی.
-
آماس
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) = آماز: ورم ، برآمدگی ، آماده و آماز نیز گویند.
-
آماس
لغتنامه دهخدا
آماس . (اِ) آماه . وَرَم . تورّم .باد. نَفخ . برآمدگی . پف کردگی . تَهَبﱡج : لیکن از راه عقل هشیاران بشناسند فربهی زآماس . ناصرخسرو.مُتنبی نکو همی گویدبازدانید فربهی زآماس . مسعودسعد.و زنان از بهر درد و آماس رحم پنبه بدان تر کنند و برگیرند عظیم سود ک...
-
آماس
لغتنامه دهخدا
آماس . (ع اِ) ج ِ اَمْس .
-
اماس
دیکشنری فارسی به عربی
التهاب , توسع , وذمة , وکزة