کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لوریه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لوریه
لغتنامه دهخدا
لوریه . [ ل ِ ی ِ ] (فرانسوی ، اِ) نام نوعی سگ دارای پاهای بلند مخصوص شکار خرگوش .
-
لوریه
لغتنامه دهخدا
لوریه . [ ل ُ وُ ی ِ ] (اِخ ) اوربُن -ژان ژوزف . منجم فرانسوی ، مولد سنت لو. (1811-1877 م .).
-
واژههای مشابه
-
لوریه سریز
لغتنامه دهخدا
لوریه سریز. [ ی ِ س ُ ] (فرانسوی ، اِمرکب ) غار گیلاس یا ریوال . رجوع به غار و کتاب کارآموزی داروسازی ص 191 شود.
-
لوریه کومن
لغتنامه دهخدا
لوریه کومن . [ ی ِ ک ُ م َ ] (فرانسوی ، اِ مرکب ) غار. برگ بو. رجوع به غار و کتاب کارآموزی داروسازی ص 200 شود.
-
جستوجو در متن
-
پلوتن
لغتنامه دهخدا
پلوتن . [ پْلو / پ ُ ت ُ ] (اِخ ) نهمین ِ سیارات . سیاره ٔ کوچکی از منظومه ٔ شمسی پس از نبتون که لورَیّة در 1915م . بحساب از وجود و جای آن خبر داد و در رصدخانه ٔ اری زونا (در ایالات متحده ٔ امریکا) در 1930 م . آن را یافتند.
-
غار
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) درختچه ای است از تیرة گل سرخیان و از دستة بادامی ها که منشأ آن را نواحی غربی آسیا (قفقازیه و ایران ) ذکر کرده اند ولی امروزه این گیاه را یا به جهت استفاده های دارویی آن یا به جهت زینت در غالب نقاط دنیا می کارند. برگ هایش متناوب ، ساده ،...
-
غار
لغتنامه دهخدا
غار. (ع اِ) درخت غار. شجرالغار.رند. مابهشتان . دانیمو. برگ بو. سقلیموس . ذافنی . لوره . باهشتان . لادرس . سنگ . امیر اوفوسدونس . دهمست . نباتی خوشبوی . (منتهی الارب ) (بحرالفضائل ). || درختی است بزرگ روغن دار و منه دهن الغار. (منتهی الارب ). درختی اس...
-
روغن
لغتنامه دهخدا
روغن . [ رَ / رُو غ َ ] (اِ) هر ماده ٔ دسم و چربی که در حرارت متعارفی میعان داشته باشد خواه حیوانی بود مانند روغن گوسپند و گاو وجز آن و یا نباتی مانند روغن بادام و زیتون و کرچک و جزء آن . دهن . (ناظم الاطباء). آنرا از دوغ گوسفند وگاو و امثال آن می گی...