کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لوریان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لوریان
لغتنامه دهخدا
لوریان . (اِخ ) ج ِ لوری . قومی صحرانشین که اکثر ایشان راهزن باشند و بازیگری به کوچه ها و سرائیدن نیز پیشه دارند وبه مهره های بلور نیز بازی کنند و بلور لوریان کنایه از پیاله ٔ بلور است . (غیاث ) (آنندراج ) : این زند بر چنگهای سغدیان پالیزبان وآن زند ...
-
لوریان
لغتنامه دهخدا
لوریان . (اِخ ) نام بندر نظامی شهری در ایالت مربیهان به فرانسه . رجوع به لُریان شود.
-
جستوجو در متن
-
پلوئه
لغتنامه دهخدا
پلوئه . [ ءِ ] (اِخ ) مرکز بخشی از ایالت مربیان در شهرستان لوریان دارای 4500 تن سکنه .
-
پلووینیه
لغتنامه دهخدا
پلووینیه . [ پْلو / پ ُ وی ، ی ِ ] (اِخ ) کرسی بخشی در ایالت مُرْبیان از شهرستان لوریان دارای 5410 سکنه و راه آهن .
-
پاله
لغتنامه دهخدا
پاله . [ ل ِ ] (اِخ ) کرسی مربیهان واقع در بل ایل از ناحیه ٔ لوریان دارای 3205 تن سکنه و آنرا بندری است .
-
واتان
لغتنامه دهخدا
واتان .(اِخ ) کرسی نشین کانتون «اندر» ناحیه «ایسودن » فرانسه که دو هزار و یکصد تن جمعیت دارد. کلیسای «سن لوریان » از قرن یازدهم در آن شهر بر جا مانده است .
-
اندک مردم
لغتنامه دهخدا
اندک مردم . [ اَ دَ م َ دُ ] (اِ مرکب ) مردم پست . (یادداشت مؤلف ): ایشان [ لوریان ] را ساز و چهارپا داد [ بهرام گور ] تا رایگان پیش اندک مردم رامش کنند. (مجمل التواریخ والقصص ). || (ص مرکب ) کم جمعیت . (یادداشت مؤلف ).
-
برد شیراز
لغتنامه دهخدا
برد شیراز. [ ب َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بوانات و سرجهان شهرستان آباده در سی کیلومتری شمال سوریان کنار راه فرعی برد شیراز به لوریان . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
آزادوار
لغتنامه دهخدا
آزادوار. [ زادْ ] (اِ مرکب ) نام لحن و نوائی از موسیقی : صلصل باغی بباغ اندر همی نالد بدردبلبل راغی براغ اندر همی نالد بزاراین زند بر چنگهای سغدیان پالیزبان وآن زند بر نایهای لوریان آزادوار. منوچهری .دستانهای چنگش سبزه بهار باشدنوروز کیقبادی وآزادوار...
-
لوری
لغتنامه دهخدا
لوری . (ص نسبی ، اِ) لولی . کولی . زط. غربال بند. حَرامی . غربتی . غَرَه چی . قرشمال . توشمال . سوزمانی . قَره چی . چینگانه . فیج . نام طایفه ای است که بازی گری و سرائیدن به کوچه ها پیشه ٔ ایشان باشد. (غیاث ). سرودگوی و گدای کوچه ها. نام طایفه ای است...
-
آزادوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت، قید) ‹آزادهوار› 'āzādvār ۱. مانند آزادمردان؛ آزادمانند: ◻︎ زمانه پندی آزادوار داد مرا / زمانه چون نگری سربهسر همه پند است ـ به روز نیک کسان گفت تا تو غم نخوری / بسا کسا که به روز تو آرزومند است (رودکی: ۴۹۴)، ◻︎ گشاده در هردو آزادوار / میا...
-
پورت لوئی
لغتنامه دهخدا
پورت لوئی . [ پ ُ ] (اِخ ) نام قصبه ٔ ناحیه ٔ مرکزی در ایالت موربیهان فرانسه ، واقع در شش هزارگزی جنوبی لوریان و ساحل چپ نهر بلاوه کنار اقیانوس اطلس . دارای 3000 تن سکنه و بیمارستانی مخصوص به بحریه ، صید ماهی و حمامهای دریائی آن مشهور و در سال 1625 م...
-
کوسان
لغتنامه دهخدا
کوسان . (ص ، اِ) گوسان . موسیقی دان . خنیاگر. (فرهنگ فارسی معین )[ : بهرام گور ] همواره از احوال جهان خبر و کس را هیچ رنج و ستوه نیافت جز آنکه مردمان بی رامشگر شراب خوردندی ، پس بفرمود تا به ملک هندوان نامه نوشتند و از وی کوسان (گوسان ) خواستند و کوس...
-
لولیان
لغتنامه دهخدا
لولیان . (اِ) ج ِ لولی . رجوع به لولی شود : خبر شکست او (یعنی زکی خان ) که به وکیل الدوله رسید، فرقه ٔ لولیان و جماعت الواط به استقبال زکیخان فرستاد. (تاریخ زندیه گلستانی ). در تحقیق احوال طوایف و اقوام بشری سرگذشت لولیان ، داستانی دلنشین و شگفت انگی...