کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لورکند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لورکند
/lurkand/
معنی
زمینی که آن را سیلاب کنده و گود کرده باشد؛ لوره؛ لوشاره.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
لورکند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] lurkand زمینی که آن را سیلاب کنده و گود کرده باشد؛ لوره؛ لوشاره.
-
لورکند
فرهنگ فارسی معین
(کَ) (اِمر.) زمینی که سیلاب آن را کنده و گود کرده باشد.
-
لورکند
لغتنامه دهخدا
لورکند. [ ک َ ] (اِ مرکب ) پشته و زمینی را گویند که آن را سیلاب کنده باشد، چه لور به معنی سیلاب هم آمده است و در فرهنگ سروری این لغت به معنی آب آمده است . (برهان ). مغاک که از سیل بر زمین پیدا میشود. (غیاث ). سیلاب کند : ز ری تا دهستان و خوارزم و جند...
-
جستوجو در متن
-
لوره
فرهنگ فارسی معین
(رِ) (اِ.) نک لورکند.
-
لوشاره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) lušāre زمینی که سیل از آن عبور کرده باشد؛ لوره؛ لورکند.
-
لوره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] lure = لورکند: ◻︎ دلش نگیرد از این کوه و دشت و بیشه و رود / سرش نپیچد از این آب کند و لوره و جر (عنصری: ۳۳۶).
-
لوشاره
لغتنامه دهخدا
لوشاره . [ رَ / رِ ] (اِ) لور. (جهانگیری ). زمینی را گویند که آن را سیلاب کنده باشد. (برهان ). لورکند. سیلاب کند. آبراه .
-
گوزگند
لغتنامه دهخدا
گوزگند. [ گو /گ َ ] (اِ مرکب ) بر وزن نوش خند، سخنان لاف و گزاف و دروغ را گویند. (برهان ). سخنان هرزه . (رشیدی ). سخنان هرزه و بد و زشت . (انجمن آرا) (آنندراج ). فرهنگ نویسان این دو بیت را شاهد این معنی آورده اند : حاسد چو بیند این سخن همچو شیر و می ...
-
لوره
لغتنامه دهخدا
لوره . [ رَ / رِ ] (اِ) کنده بود گل در او مانده از آب سیل . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). و به روایت دیگر کوره ٔ سیلاب کنده بود. اعنی سیلی که در دامن کوه باشد و زمین گوشده باشد و گل در او مانده . (صحاح الفرس ). آنچه که امروز متداول است کوره است با کاف . به ...
-
ریشخند
لغتنامه دهخدا
ریشخند. [ خ َ ] (اِمص مرکب ) سخره . (شرفنامه ٔ منیری ). کنایه از سخریه و استهزاء. (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). استهزاء و تمسخر. (غیاث اللغات ). فسوس . افسوس . خنده ٔ به استهزاء. (یادداشت مؤلف ) : چرخ داند که ریشخند است این نه چون آن ریش گاو کون خر ...