کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لوده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لوده
/lo[w]de/
معنی
شوخ؛ خوشطبع.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بیغیرت، مزاح، مسخره، هرزه، هزال
دیکشنری
apish, buffoon, clown, comic, flippant, fool, harlequin, humorist, witty, zany
-
جستوجوی دقیق
-
buffoon
لوده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای نمایشی] شخصیتی کمدی در نمایش که حرکات و گفتار مضحک دارد
-
لوده
واژگان مترادف و متضاد
بیغیرت، مزاح، مسخره، هرزه، هزال
-
لوده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] lo[w]de شوخ؛ خوشطبع.
-
لوده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] lo[w]de کواره؛ سبد بزرگ.
-
لوده
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (عا.) خوش طبع ، بذله گوی .
-
لوده
فرهنگ فارسی معین
(لَ دِ) (اِ.) سبد، کواره .
-
لوده
لغتنامه دهخدا
لوده . [ دَ / دِ ] (اِ) تریدی از خرده ٔ نان خشک و سبوس که گاو را دهند. تریدی از نان و سبوس نواله ٔ گاو را. || میوه داری است میوه ٔ آن به رنگ و طعم گیلاس واز میوه ٔ گیلاس خردتر است . آن را شربتی نیز گویند.
-
لوده
لغتنامه دهخدا
لوده . [ ل َ / لُو دَ / دِ ] (ص )مزاح . چکه . سخت چکه . خوش طبع. دَعّابه . آنکه سخنان خنده آور گوید برای لذت خویش و دیگران . بخلاف مسخره که برای دیگران گوید تا چیزی بدو دهند. سخت مزاح . شوخ ومزّاح که هیچگاه مزاح او زننده نیست و برای خوشی خود مزاح کند...
-
لوده
دیکشنری فارسی به عربی
احمق , مهرج
-
لوده
واژهنامه آزاد
(فتح اول و سکون دوم و فتح سوم و سکون چهارم) احمق.
-
واژههای مشابه
-
لُوده
لهجه و گویش تهرانی
آدم شوخ و ظریف ،دلقک/ظرف سبدی مکعبی حمل میوه دو طرف چارپا .
-
court buffoon
لودۀ دربار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای نمایشی] لودهای که در دربار پادشاهان با گفتار و حرکات خندهدار درباریان را سرگرم میکرد
-
buffoonery
لودهگری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای نمایشی] انجام حرکات و رفتار مضحک
-
buffoonish
لودهوار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای نمایشی] منسوب به لوده