کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لوخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لوخ
/lux/
معنی
نوعی نی با گلهای پرزدار که در آب میروید که در ساختن حصیر، پردههای حصیری، و کارهای ساختمانی به کار میرود؛ لوئی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
humpback
-
جستوجوی دقیق
-
لوخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ لخ› [قدیمی] lux نوعی نی با گلهای پرزدار که در آب میروید که در ساختن حصیر، پردههای حصیری، و کارهای ساختمانی به کار میرود؛ لوئی.
-
لوخ
فرهنگ فارسی معین
(ص .) خمیده ، گوژپشت .
-
لوخ
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) نوعی نی که در آب می روید.
-
لوخ
لغتنامه دهخدا
لوخ . (اِ) بَردی . پیزر. دُوخ . حفا. پاپیروس (لاتینی ). پاپورس (یونانی ). لغت محلی گناباد و به معنی دوخ است که به عربی اَسَل و لَمض و غَریف گویند. گیاهی است که بر کناره ٔ آبها روید و بوریا از آن بافند. (غیاث ). گیاهی است که در آب روید و از آن حصیر با...
-
لوخ
لغتنامه دهخدا
لوخ . [ ل َ ] (ع مص ) آمیختن . (منتهی الارب ).
-
لوخ
لغتنامه دهخدا
لوخ . [ ل ُوْ وَ ] (اِخ ) نام قریه ای به اهواز یا آن مصحف توّج است که شهری است نزدیک شیراز. یاقوت گوید: قرأت فی کتاب اءَخبار زُفربن الحار تصنیف المدائنی اءَبی الحسن بخط اءَبی سعید الحسن بن الحسین السکری ... قال اءَبوالحسن و قوم یزعمون اءَن زفربن الح...
-
واژههای مشابه
-
لوخ چراغوکی
لغتنامه دهخدا
لوخ چراغوکی . [ چ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان نهارجانات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند، واقع در 38هزارگزی جنوب خاوری بیرجند. دامنه و معتدل . دارای 5 تن سکنه .آب آن از قنات . محصول آنجا غلات . شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9...
-
جستوجو در متن
-
لویی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] luy(')i = لوخ
-
لخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) lox = لوخ
-
لخ
فرهنگ فارسی معین
(لُ) (اِ.) نک لوخ .
-
غپک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) qapak گیاهی که از آن بوریا بافند؛ لوخ؛ دوخ.
-
papyruses
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پاپوروس، پاپیروس، بردی، لوخ، درخت کاغذ
-
رخ
لغتنامه دهخدا
رخ . [ رُ ] (ع اِ) نام گیاهی است که آنرا لوخ خوانند و از آن حصیر بافند و انگور و خربزه بدان آویزند. (دهار). نام گیاهی است که آنرا لوخ گویند و از آن حصیر بافند. (لغت محلی شوشتر). نام گیاهی که آنرا دوخ و روخ و لخ و لوخ نیز گویند. (از شعوری ج 2 ص 22). ن...