کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لوح قبر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ساده لوح
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [مجاز]. sādelo[w]h ۱. بیمکروحیله.۲. زودباور.۳. احمق. * سادهدل.
-
ساده لوح
دیکشنری فارسی به عربی
احمق , اخطا , ساذج , غبي , قدح
-
لوح سنگ
دیکشنری فارسی به عربی
لوح
-
سنگ لوح
دیکشنری فارسی به عربی
لوح
-
ساده لوح
واژهنامه آزاد
هالو
-
ash slate
سنگِلوح آتشفشانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] سنگِلوحی متشکل از خاکستر آتشفشانی
-
لوح و قلم
لغتنامه دهخدا
لوح و قلم . [ ل َ / لُو ح ُ ق َ ل َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) رجوع به لوح (در معنی کتاب مبین ) و قلم شود : لوح و قلم به قطع دماغ و زبان توست لوح و قلم بدان و ز لوح و قلم مپرس .عطار.
-
ساده لوح واحمق
دیکشنری فارسی به عربی
اوزة
-
بر لوح نوشتن
دیکشنری فارسی به عربی
قرص
-
با لوح سنگ پوشاندن
دیکشنری فارسی به عربی
لوح
-
لوح و قلم
فرهنگ گنجواژه
وسایل نوشتن.
-
ادم ساده لوح و زود باور
دیکشنری فارسی به عربی
نورس
-
جستوجو در متن
-
باغ شیخ کمال
لغتنامه دهخدا
باغ شیخ کمال . [ غ ِ ش َ ک َ ] (اِخ ) باغی بوده است در هرات منسوب به شیخ کمال خجندی که ظاهراً بعدها بصورت مزار درآمده است : مزارش [کمال الدین بهزاد نقاش ] در باغ شیخ کمال ، در جنب مزار شیخ [ شیخ کمال خجندی ]واقع شده است و این ابیات بر لوح مزار منقوش ...
-
حافظیه
لغتنامه دهخدا
حافظیه . [ ف ِ ظی ی َ ] (اِخ ) نام مزار خواجه حافظ شیرازی در شیراز است . میر علی شیر نوائی درباره ٔ مولانا محمد معمائی صدراعظم بابرمیرزا گوید: در ایام مکنت خود در شیراز بر سر تربت خواجه حافظ گنبد ساخت ، و بابرمیرزا را در آن گنبد ضیافت کرد، اما یکی از...
-
شوشه
لغتنامه دهخدا
شوشه . [ شو ش َ / ش ِ ] (اِ) شفشه و سبیکه ٔ طلا و نقره و امثال آن و آن جسد گداخته باشد که در ناوچه ٔ آهنین ریزند. (برهان ). سباک زر و نقره و آهن و غیره . (غیاث اللغات ). شفشه ٔ طلا و نقره وامثال آن و آن را شمش و سباک نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری ). سبی...