کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لوح دورنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
لوح دیوان
لغتنامه دهخدا
لوح دیوان . [ ل َ / لُوح ِ دی ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) لوحچه که بر سر دیوان ها از طلا یا از رنگ سازند. (آنندراج ) : بس که دارد طبع ارباب سخن افسردگی میدهد هر لوح دیوان یاد از لوح مزار.شفیع اثر.
-
لوح ساده
لغتنامه دهخدا
لوح ساده . [ ل َ / لُو ح ِدَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) لوح ساذج . لوح پاک . (آنندراج ) : گفتی که حافظ اینهمه رنگ و خیال چیست نقش غلط ببین که همان لوح ساده ایم . حافظ.|| کنایه از احمق و بیخرد. ساده لوح . (آنندراج ).
-
لوح طلسم
لغتنامه دهخدا
لوح طلسم . [ل َ / لُو ح ِ طِ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صفحه ٔ مس یا برنج و یا کاغذ و غیره که در آن وجه گشادن طلسم و حقیقت آن کنده و یا نوشته و پنهان کرده باشند. (آنندراج ). لوحی باشد که طریق گشادن طلسم بر آن تحریرکرده در میان طلسم تعبیه کنند. (غ...
-
لوح قبر
لغتنامه دهخدا
لوح قبر. [ ل َ ح ِ ق َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) لوح تربت . لوح مزار. لوح مرقد.
-
لوح محفوظ
لغتنامه دهخدا
لوح محفوظ. [ ل َ ح ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قال اﷲ تعالی : فی لوح محفوظ، قیل هو لوح ما فی السماء و مکتوب مافیه و قیل انه من نور و قیل هو ام الکتاب و قیل هو فی حفظ اﷲ کانه فی لوح . (منتهی الارب ). ام القرآن . ام الکتاب . کتاب حفیظ. (ترجمان القر...
-
لوح مرقد
لغتنامه دهخدا
لوح مرقد. [ ل َ / لُو ح ِ م َ ق َ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) لوح تربت . لوح مزار. لوح قبر : حرام باد بر آن کوهکن شهادت عشق که لوح مرقدش از سنگ بیستون نکنند.محسن تأثیر.
-
لوح مشق
لغتنامه دهخدا
لوح مشق . [ ل َ / لُو ح ِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به تخته ٔ مشق شود. (آنندراج ).
-
لوح میثاق
لغتنامه دهخدا
لوح میثاق . [ ل َ ح ِ ] (اِخ ) نام یکی از دو لوح که خدای پس از شکستن الواح عشرة به موسی فرستاد.
-
لوح الشهادة
لغتنامه دهخدا
لوح الشهادة. [ ل َ حُش ْ ش َ دَ ] (اِخ ) لوح شهادت . نام یکی از دو لوح که خدای تعالی پس از شکستن الواح عشرة به موسی فرستاد.
-
لوح خوان
لغتنامه دهخدا
لوح خوان . [ ل َ / لُو خوا / خا ] (نف مرکب ) خواننده ٔ لوح . که لوح خواند.- طفل ِ لوح خوان ؛ کودک نوخوان و خط آموخته : وآن کوس عیدی بین نوان بر درگه شاه جهان مانند طفل لوح خوان در درس و تکرار آمده . خاقانی .نصرت تو زاده تا باتیغ اوست چرخ طفل لوح خوا...
-
لوح روی
لغتنامه دهخدا
لوح روی . [ ل َ / لُو ] (ص مرکب ) دارای رخساری چون لوح : تیزچشم ، آهن جگر، فولاددل ، کیمخت لب سیم دندان ، چاه بینی ، ناوه کام و لوح روی .منوچهری .
-
لوح ناخوانده
لغتنامه دهخدا
لوح ناخوانده . [ ل َ / لُو خوا / خا دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) که لوح نخوانده باشد. که مبادی نخستین خواندن نداند. در فرهنگ سکندرنامه مراد از لوح ناخوانده ، شعرای خام است . (آنندراج ). || کنایه از علم لدنی باشد و آن مخصوص پیغمبران و امامان است . (برهان )....
-
ام لوح
لغتنامه دهخدا
ام لوح . [ اُم ْ م ِ ل َ ] (ع اِ مرکب ) عُقاب . (از المرصع).
-
لوح خشبي
دیکشنری عربی به فارسی
قطعه , قسمت , واحد , قسمتي از برنامه , تخته , تخته ميز و پيشخوان مهمانخانه , تخته پوش کردن , تخته تخته کردن
-
لوح التزلج
دیکشنری عربی به فارسی
تخته مخصوص اسکي روي اب , اسکي ابي بازي کردن