کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لوت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لوت
/lut/
معنی
غذا؛ طعام؛ طعمه؛ خورش؛ خوردنی: ◻︎ لوت خوردند و سماع آغاز کرد / خانقه تا سقف شد پردود و گرد (مولوی: ۲۱۴).
〈 لوتوپوت: [قدیمی] انواع خوردنیها و طعامها.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بیگیاه، عور، لخت
دیکشنری
barren, desert
-
جستوجوی دقیق
-
lute
لوت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] سازی از خانوادۀ بربطها
-
لوت
واژگان مترادف و متضاد
بیگیاه، عور، لخت
-
لوت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] lut غذا؛ طعام؛ طعمه؛ خورش؛ خوردنی: ◻︎ لوت خوردند و سماع آغاز کرد / خانقه تا سقف شد پردود و گرد (مولوی: ۲۱۴).〈 لوتوپوت: [قدیمی] انواع خوردنیها و طعامها.
-
لوت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) lut ۱. برهنه؛ عریان؛ لخت؛ روت.۲. [قدیمی] امرد.
-
لوت
فرهنگ فارسی معین
(ص .) برهنه ، عریان .
-
لوت
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) پسر ساده ، امرد، تاز.
-
لوت
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) سازی است که در ایران به نام عود معروف می باشد. پیانونوازان فرانسوی در قرون 17 و 18 م . برای این ساز قطعات سبکی می ساختند که بعدها تحت عنوان پرلود، کورانت ، ساراباند، کاوت ، ژیگ و غیره ظاهر شد.
-
لوت
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) غذا، خوردنی .
-
لوت
لغتنامه دهخدا
لوت . (اِ) غذا. طعام . اصطلاحی متداول خانقاه و تکیه ٔ درویشان و صوفیان ، چنانکه در شعرهای مولوی همیشه با صوفی همراه آمده و در عبارت مقامات حمیدی نیز که ذیلاً بیاید. اقسام طعامهای لذیذ و طعام در نان تنک پیچیده . (از جهانگیری ) : خواستم تا از فائده ٔ آ...
-
لوت
لغتنامه دهخدا
لوت . (اِ) محل بی آب و علف را گویند.
-
لوت
لغتنامه دهخدا
لوت . (اِخ ) (کویر...) نام کویری واقع در شمال کرمان و جنوب شرقی کویر نمک و سیصد گز پست تر از آن و آن بیابانی است خشک و هیچ اثر آب در آن دیده نشود و دربدی وضع و هولناکی شهره است ، معذلک ایلات مختلف و ساربانها از آنجا بگذرند و راههای زمستانی قافله در ک...
-
لوت
لغتنامه دهخدا
لوت . (ص ) (از: کلمه ٔ رُت ) برهنه را گویند و آن را به تازی عریان خوانند. (جهانگیری ). رُت . لخت . بی پوشش . روخ . روت . روده . عور. عریان . تهک . غوشت . اطلس . مجرّد. || اَمرد. (اوبهی ). ساده . پسر ساده . پسر امرد و ناهموار درشت . (برهان ) : همه بفر...
-
لوت
لغتنامه دهخدا
لوت . [ ل َ ] (ع مص ) خبر دادن از آنچه پرسند کسی را. || نهان داشتن خبر را. (منتهی الارب ). || بازداشتن . || بگردانیدن . (زوزنی ).
-
واژههای مشابه
-
کویر لوت
لغتنامه دهخدا
کویر لوت . [ ک َ رِ ] (اِخ ) رجوع به لوت (اِخ ) شود.