کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
له و لورده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
افاً له
لغتنامه دهخدا
افاً له . [ اُف ْ فَن ْ ل َه ْ ] (ع جمله ٔ اسمیه ٔ نفرینی ) نفرینی یا دشنامی است . تُفاً لَه . (یادداشت مؤلف ).
-
برج له
لغتنامه دهخدا
برج له . [ ب ُ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سیلاخور بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. سکنه آن 470 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
پاراک له
لغتنامه دهخدا
پاراک له . [ ل ِ ] (اِخ ) روح القدس . فارقلیط. فارقلیطا.
-
مدفوع له
دیکشنری عربی به فارسی
گيرنده , دريافت کننده وجه
-
صفق له
دیکشنری عربی به فارسی
افرين گفتن , تحسين کردن , کف زدن , ستودن
-
اسمح له
دیکشنری عربی به فارسی
رخصت دادن , اجازه دادن , ستودن , پسنديدن , تصويب کردن , روا دانستن , پذيرفتن , اعطاء کردن
-
انتقم له
دیکشنری عربی به فارسی
کينه جويي کردن (از) , تلا في کردن , انتقام کشيدن (از) , دادگيري کردن , خونخواهي کردن
-
اغفر له
دیکشنری عربی به فارسی
بخشيدن , عفو کردن , امرزيدن
-
أتاحَ لَه
دیکشنری عربی به فارسی
رابه اوداد , اجازه…را به او داد , زمينه…را برايش فراهم کرد , امکان…را به او داد
-
معظم له
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: معظّمٌله] mo'azzam[on]lah ۱. بزرگداشته؛ مورد تعظیم.۲. عنوان احترامآمیز برای شخص غایب؛ او؛ ایشان.
-
موصی له
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] (حقوق، فقه) musālah کسی که دربارۀ او وصیتشده؛ کسی که بهموجب وصیت باید مالی به او برسد.
-
مَوْلُودٌ لَّهُ
فرهنگ واژگان قرآن
پدر طفل
-
له کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اضرب , عثرة , عصارة
-
له شدن
دیکشنری فارسی به عربی
ازدحام
-
لا له
دیکشنری فارسی به عربی
زنبق