کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
له شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اسمح له
دیکشنری عربی به فارسی
رخصت دادن , اجازه دادن , ستودن , پسنديدن , تصويب کردن , روا دانستن , پذيرفتن , اعطاء کردن
-
انتقم له
دیکشنری عربی به فارسی
کينه جويي کردن (از) , تلا في کردن , انتقام کشيدن (از) , دادگيري کردن , خونخواهي کردن
-
اغفر له
دیکشنری عربی به فارسی
بخشيدن , عفو کردن , امرزيدن
-
أتاحَ لَه
دیکشنری عربی به فارسی
رابه اوداد , اجازه…را به او داد , زمينه…را برايش فراهم کرد , امکان…را به او داد
-
معظم له
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: معظّمٌله] mo'azzam[on]lah ۱. بزرگداشته؛ مورد تعظیم.۲. عنوان احترامآمیز برای شخص غایب؛ او؛ ایشان.
-
موصی له
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] (حقوق، فقه) musālah کسی که دربارۀ او وصیتشده؛ کسی که بهموجب وصیت باید مالی به او برسد.
-
مَوْلُودٌ لَّهُ
فرهنگ واژگان قرآن
پدر طفل
-
نُقَيِّضْ لَهُ
فرهنگ واژگان قرآن
بر او مي گماريم - نزدش مي بريم (کلمه نقيض از مصدر تقييض است که هم به معناي تقدير است ، و هم چيزي را نزد چيزي بردن . مثلاً قيضه له يعني فلاني را نزد فلان کس آورد)
-
له کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اضرب , عثرة , عصارة
-
لا له
دیکشنری فارسی به عربی
زنبق
-
موصی له
دیکشنری فارسی به عربی
مورث
-
کلا له
دیکشنری فارسی به عربی
خصلة , قمة
-
گندُله
لهجه و گویش تهرانی
گرد،قلنبه،زیاد:محبتش گندله شده
-
آلای له
واژهنامه آزاد
alaylə روستایی در 14 کیلو متری شهر گرمی استان اردبیل (آلای له )
-
کامپانی له هسدن
لغتنامه دهخدا
کامپانی له هسدن . [ نْی ْ ل ِ هَِ دَ ] (اِخ ) مرکز ناحیه ای در پادگاله از ایالت مونتریل که دارای 1070 تن سکنه است .