کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لهذم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لهذم
لغتنامه دهخدا
لهذم . [ ل َ ذَ ] (اِخ ) الکاتب . شاعری است . قال فی عبداﷲبن الاهتم و ساله ٔ فحرمه : و ما بنوالاهتم الا کالرحم لا شی ٔ الا انهم لحم و دم جأت به جذام من ارض العجم اهتم سلاح علی ظهرالقدم .(عقدالفرید ج 7 ص 144).
-
لهذم
لغتنامه دهخدا
لهذم . [ ل َ ذَ ] (ع ص ) سنان برنده و روان . ج ، لهاذم . (منتهی الارب ). سنان جان ستان ، تیز. یقال : لسان لهذم و سیف لهذم . || دزد. (مهذب الاسماء). || شرم فراخ . (منتهی الارب ). ج ، لهاذمة. (المنجد).
-
جستوجو در متن
-
لهاذم
لغتنامه دهخدا
لهاذم . [ ل َ ذِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ لَهذم . (منتهی الارب ).
-
لهاذمة
لغتنامه دهخدا
لهاذمة. [ ل َ ذِ م َ ] (ع اِ) دزدان قطاع الطریق . (ناظم الاطباء). || ج ِ لهذم . (المنجد). اللصوص . عن ابی عمرو. (اقرب الموارد). || دزدی . (مهذب الاسماء).
-
زجاج
لغتنامه دهخدا
زجاج . [ زِ ] (ع اِ) ج ِ زُج ّ، بمعنی نوک آرنج : اتکأوا علی زجاج مرافقهم ؛ یعنی بر نوک آرنجهای خود تکیه دادند. (از اساس البلاغه ). رجوع به زُج ّ شود. || ج ِ زج ّ، بمعنی پیکان تیر : و من یعص اطراف الزجاج فانه یطیع العوالی رکبت کل لهذم . زهیر (از لسان...
-
زج
لغتنامه دهخدا
زج . [ زُج ج ] (ع اِ) آهن بن نیزه . ج ، زجاج ، و زِجَجة: رمح مزج ؛ نیزه ٔ بازُج ّ. (از منتهی الارب ). آهن بن نیزه . ج ، زِجاج ، زججة. (دهار) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آهن بن نیزه و تیر است . ابن سیده گوید، زج آهنی است که در بن نیزه ، و سنان آن است ک...