کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لهب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لهب
/lahab/
معنی
۱. شعله؛ زبانۀ آتش.
۲. گردوغبار بالاآمده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
زبانه، شرار، شرر، شعله، لهیب
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
لهب
واژگان مترادف و متضاد
زبانه، شرار، شرر، شعله، لهیب
-
لهب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] lahab ۱. شعله؛ زبانۀ آتش.۲. گردوغبار بالاآمده.
-
لهب
فرهنگ فارسی معین
(لَ هَ) [ ع . ] (اِ.) شعلة آتش .
-
لهب
لغتنامه دهخدا
لهب . [ ] (اِ) بادنجان . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
-
لهب
لغتنامه دهخدا
لهب . [ ل َ ] (ع اِ) شعله ٔ آتش بی دود. (منتهی الارب ). زبانه ٔ آتش بی دود. (مهذب الاسماء).
-
لهب
لغتنامه دهخدا
لهب . [ ل َ / ل َ هََ ] (ع مص ) لهیب . لهبان . لهاب . زبانه زدن آتش بی دود. (منتهی الارب ). گرازه کشیدن آتش (در تداول مردم قزوین ).
-
لهب
لغتنامه دهخدا
لهب . [ ل َ هََ ] (اِخ ) ابن الخندق ... قال ابوموسی فی الذیل ذکره عبدان المروزی و اخرج من طریق العوام بن حوشب عن لهب بن الخندق رجل منهم و کان جاهلیا قال عوف بن مالک فی الجاهلیة الجهلاء لان اموت عطشاً احب الی من ان اموت مخلافا لوعد. قلت و قد اخرج ابن ...
-
لهب
لغتنامه دهخدا
لهب . [ ل َ هََ ] (اِخ ) مغنیة من مغنیات المصر العباسی فی خلافة المتوکل ، کانت لخالدبن یزیدبن هبیرة. قال ابوشبل الشاعر: کان خالد یغشانا و جاریتة لهب فکنت اعبث بهما کثیراً او یشتمانی فقام مولاها یوماً الی الخابیة یستقی نبیذاً فاذا قمیصه قد انشق فقلت ف...
-
لهب
لغتنامه دهخدا
لهب . [ ل َ هََ ] (ع اِ) زبانه ٔ آتش یا شعله ٔ آن . (منتهی الارب ). مارج . شواظ. زبانه (در آتش ). افرازه . شعله . لهیب . لظی . گرازه (در تداول مردم قزوین ) : با رخ رخشان چون گرد مهی بر فلکی بر سماوات علا برشده زیشان لهبی . منوچهری .خشک گردد ز تف صاعق...
-
لهب
لغتنامه دهخدا
لهب . [ ل َ هََ ] (ع مص ) تشنه گردیدن . (منتهی الارب ). تشنه شدن . (دهار) (زوزنی ) تاج المصادر). عطش مفرط .
-
لهب
لغتنامه دهخدا
لهب . [ ل ِ / ل َ هَِ ] (ع اِ) گشادگی میان دو کوه یا شکاف کوه یا شعبه ٔ خرد در آن یا روی کوه همچو دیوار برآمده که بر آن برآمدن نتوانند. ج ، الهاب ، لهوب ، لهاب ، لهابة. || (اِخ ) قبیله ای است از ازد. (منتهی الارب ).
-
لهب
دیکشنری عربی به فارسی
شعله , زبانه اتش , الو , تب وتاب , شورعشق , شعله زدن , زبانه کشيدن , مشتعل شدن , تابش
-
واژههای مشابه
-
لَّهَبِ
فرهنگ واژگان قرآن
شعله ی آتش
-
لهب بن احجن
لغتنامه دهخدا
لهب بن احجن . [ ل َ هََ ب ِ ن ِ اَ ج َ ] (اِخ ) قبیله ای است مشهور به قیافه . (منتهی الارب ). قبیلة من العرب تعرف بالقیافة کذا فی النسخ و الصواب بالعیافة و هو لهب بن احجن بن کعب بن الحرث بن کعب بن عبداﷲبن مالک بن نضربن الازد. قال ابن درید: کان لهب اع...