کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لهاک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لهاک
لغتنامه دهخدا
لهاک . [ ل َهَْ ها ] (اِخ ) نام یکی از برادران پیران ویسه است که پس از جنگ دوازده رخ با برادر دیگر خود فرشیدورد گریخت و گستهم ایشان را تعاقب کرد و به قتل آورد. (برهان ) : ور امید داری که خسرو به مهرگشاید بدین گفته های تو چهرگروگان و آن خواسته هرچه هس...
-
لهاک
لغتنامه دهخدا
لهاک .[ ل ُهَْ ها ] (اِ) علت و ماده ٔ هر چیزی . (برهان ).
-
واژههای همآوا
-
لحاک
لغتنامه دهخدا
لحاک . [ ل ِ ] (ع مص ) لحک . سخت کردن پیوستگی چیزی را. (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
فرشیدورد
لغتنامه دهخدا
فرشیدورد. [ ف َ شیدْ وَ ] (اِخ ) نام برادر ویسه که یکی از پهلوانان توران بود. (ولف ) : به نزدیک لهاک و فرشیدوردوز آن در سخنها همه یاد کرد. فردوسی .رجوع به فرشید و فرشورت شود.
-
دغوی
لغتنامه دهخدا
دغوی . [ دَ ] (اِخ ) دغو. نام دشتی است که گیو و طوس در شکارگاه آن دختر گرسیوز برادر افراسیاب را یافتند و پیش کیکاوس آوردند و کاوس او را بزنی پسندید و داشت و سیاوش از او متولد شد. و در آن دشت گستهم بن نوذر برادر طوس ، و لهاک و فرشیدورد برادران پیران و...
-
پایداری
لغتنامه دهخدا
پایداری . (حامص مرکب ) مقاومت . تاب . استقامت . ایستادگی . پافشاری . دوام : چو دیدند لهاک و فرشیدوردچنان پایداری از آن شیرمرد. فردوسی .باستواری جان و بپایداری کوه فریفته شد و از راه راست کرد کران . فرخی .امیر بخط خویش جواب نبشت یکی آنکه تا بوسهل را د...
-
جان محمدخان
لغتنامه دهخدا
جان محمدخان . [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) وی فرزند علاءالدوله و ازسرداران معروف سفاک دوره ٔ مشروطیت است ، در زمان سپهسالاری و نخست وزیری رضاشاه فرمانده لشکر خراسان و تا سال 1304 هَ .ق . در این منصب باقی بود. از کارهای مهم این شخص سرکوبی ترکمنها بود که ...
-
کمینگه
لغتنامه دهخدا
کمینگه . [ ک َ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) کمینگاه . (فرهنگ فارسی معین ) : دورویه چو لهاک و فرشیدوردز راه کمینگه گشادند گرد. فردوسی .نهانی همی راه بی ره گرفت به کردار شیران کمینگه گرفت . فردوسی .بدان تا در آن بیشه ساران چو شیرکمینگه کند با یلان دلیر. فردوسی ...
-
کرانه کردن
لغتنامه دهخدا
کرانه کردن . [ ک َ ن َ / ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به انتها رسانیدن . (یادداشت مؤلف ).- روزگار کرانه کردن ؛ بسر بردن . زندگی بپایان رسانیدن . عمر گزاردن : گفتم [ خواجه بونصر ] من در این میانه به چه کارم بوسهل بسنده است و از وی بجان آمده ام به حیله رو...
-
نگونسار
لغتنامه دهخدا
نگونسار. [ ن ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) وارونه . معکوس . سرته . نگوسار. نگون . پشت رو : دریده درفش و نگونسار کوس چو لاله کفن ، روی چون سندروس . فردوسی .نهاده بر اسبان نگونسار زین تو گفتی همی برخروشد زمین . فردوسی .بر او برنهاده نگونسار زین ز زین اندرآویخ...
-
زنگ
لغتنامه دهخدا
زنگ . [ زَ ] (اِ) سبزی و زنگار و چرکی باشد که بر روی آیینه و شمشیر و امثال آن نشیند و معرب آن زنج است . (برهان ) (از ناظم الاطباء) (از اوبهی ) (از فرهنگ رشیدی ). چرکی بود که برروی آهن و مس و امثال آن نشیند. (فرهنگ جهانگیری ) (از انجمن آرا) (از غیاث )...
-
یاد کردن
لغتنامه دهخدا
یاد کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به خاطر آوردن . به یاد آوردن : یاد کن زیرت اندرون تن شوی تو بر او خوار خوابنیده ستان . رودکی .بنجشک چگونه لرزد از باران چون یادکنم ترا چنان لرزم . ابوالعباس .چو جان رهی پند او کرد یاددلم گشت از پند او رام و شاد. فردوس...
-
آک
لغتنامه دهخدا
آک . (اِ) بعض فرهنگ نویسان ما این صورت را آورده و بدان معنی آسیب ، آفت ، عاهت ، عیب ، عار و آهو و زشتی داده اند. و در کلمه ٔ ده آک ، صورتی از ضحّاک نیز می آورند که چون ضحّاک صاحب ده عیب : زشتی ، کوتاهی ، بیدادگری ، بیشرمی ، بسیارخواری ، بدزبانی ، درو...