کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لنگ ماندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نیم لنگ
لغتنامه دهخدا
نیم لنگ . [ ل ِ ] (اِ مرکب ) یک عدل بار که نصف خروار باشد. (برهان قاطع) (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به لنگه و نیز رجوع به نیم لنگه شود. || خوب . خوش . زیبا. (برهان قاطع). رجوع به لغت بعدی شود.
-
هفت لنگ
لغتنامه دهخدا
هفت لنگ . [ هََ ل َ ] (اِخ ) از طوایف ایل بختیاری است . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 73).
-
میل لنگ
فرهنگ فارسی معین
(لَ) (اِمر.) میله ای است در موتور اتومبیل که ب ه روی دو محور حرکت می کند. دستة پیستون ها روی میل لنگ سوار است ، خاصیت این ابزار آن است که حرکت پیستون ها رادر حالت های مختلف تنظیم می کند.
-
نیم لنگ
فرهنگ فارسی معین
(لَ) (اِ.) 1 - کمان دان ، غلافِ کمان . 2 - ترکش ، تیردان .
-
لنگ انداختن
فرهنگ فارسی معین
(لُ . اَ تَ)(مص م .)1 - جدا کردن دو کشتی گیر در گود زورخانه با انداختن لنگ میان گود توسط مرشد. 2 - کنایه از: اظهار فروتنی کردن و تسلیم شدن .
-
پیش لنگ
لغتنامه دهخدا
پیش لنگ . [ ل ُ ] (اِ مرکب ) پارچه ای که قصاب و آهنگر و آشپز و امثال ایشان بر میان بندند تا جامه شان از چربی و آتش محفوظ ماند. پیش بند. پیش لنگی .
-
ژئه لنگ
لغتنامه دهخدا
ژئه لنگ . [ ژِ ءِ ل ُ ] (اِخ ) نام شهری به استرالیا (در ویکتوریا) دارای 42000 تن سکنه . مرکز کارخانه های پشم بافی و بندری تجارتی است .
-
لام لنگ
لغتنامه دهخدا
لام لنگ . [ ل َ ] (اِخ ) دهی از سدن رستاق ، بخش مرکزی شهرستان گرگان . واقع در شش هزارگزی باختر گرگان ، دشت ، معتدل ، مرطوب ، مالاریائی . دارای 95 تن سکنه شیعه فارسی زبان . شغل اهالی زراعت و گله داری . صنایع دستی زنان بافتن پارچه های ابریشمی و کرباسی ...
-
لنگ انداختن
لغتنامه دهخدا
لنگ انداختن . [ ل ُ اَ ت َ ] (مص مرکب ) عملی که مرشد در گود زورخانه کند جدا کردن دو کشتی گیر را ازیکدیگر و این کلمه از گود زورخانه باب و متداول شده است ، و آن چنان است که مرشد از جایگاه خویش لنگی گرد کند و بر سر دو کشتی گیر که گرم کشش و کوشش اند اندا...
-
لنگ بستن
لغتنامه دهخدا
لنگ بستن . [ ل ُ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) فوطه برمیان بستن گاه ِ شستشو، چنانکه در حمام . گره بستن لنگ بر کمر. پوشیدن قبل و دبر و قسمتی از دو ران را.
-
لنگ زدن
لغتنامه دهخدا
لنگ زدن . [ ل َ زَ دَ ] (مص مرکب ) لنگیدن در عمل یا کار یا سخن (؟) : او نیز عریان و مجذوب بود. غایتش آنکه گاهی معقول میگفت و با مردم حرف میزد، اما گاهی لنگی میزد و لاابالی میگردید. (مزارات کرمان ص 192).
-
لنگ کردن
لغتنامه دهخدا
لنگ کردن . [ ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) (اصطلاح زورخانه ) بندی از بندهای کشتی گیران . حریف را در کشتی با لنگ که بندی است از فنون و بندهای کشتی به زمین زدن .
-
لنگ گردانیدن
لغتنامه دهخدا
لنگ گردانیدن . [ ل َ گ َ دَ ] (مص مرکب ) اِعراج . (منتهی الارب ).
-
لنگ آب
لغتنامه دهخدا
لنگ آب . [ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان شفان بخش اسفراین شهرستان بجنورد، واقع در 82هزارگزی شمال باختری اسفراین . جلگه و سردسیر. دارای 28 تن سکنه . آب آن از قنات و چشمه . محصول آنجا غلات ، شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج...
-
لنگ بره
لغتنامه دهخدا
لنگ بره . [ ل ِ ب َرْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) قسمی از آش است که از آرد گندم میسازند و بر ران نهاده مثل رسن می تابند و بریان کرده در گوشت می پزند. (غیاث ) (آنندراج ).