کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لنگ انداختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
لنگ بره
لغتنامه دهخدا
لنگ بره . [ ل ِ ب َرْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) قسمی از آش است که از آرد گندم میسازند و بر ران نهاده مثل رسن می تابند و بریان کرده در گوشت می پزند. (غیاث ) (آنندراج ).
-
لنگ بند
لغتنامه دهخدا
لنگ بند. [ ل ُ ب َ ] (نف مرکب ) آنکه لنگ بندد : سرو از جوش لاله و سنبل لنگ بندی است زلف کاکل دار.محمدسعید اشرف (از آنندراج ).
-
لنگ خاکی
لغتنامه دهخدا
لنگ خاکی . [ ل ِ ] (اِ مرکب ) حریف را به خاک انداخته پا بر پشتش زدن . (غیاث ) : همچو نقش قدمش خوش بنوازی چالاک لنگ خاکی که دگر غیر نخیزد از خاک .میرنجات (از آنندراج ).
-
لنگ دراز
لغتنامه دهخدا
لنگ دراز. [ ل ِ دِ ] (ص مرکب ) دارای پای دراز و بیشتر به طنز مردم طویل القامه را گویند.
-
لنگ درازی
لغتنامه دهخدا
لنگ درازی . [ ل ِ دِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی لنگ دراز.
-
لنگ سرکش
لغتنامه دهخدا
لنگ سرکش . [ ل ِ س َ ک َ / ک ِ ] (اِ مرکب ) فنی از فنون کشتی و آن پای خود را به عضوی از اعضای حریف بند کردن و به زور کشیدن است . (غیاث ) : پا بکش ای صنم از بزم رنود و اوباش لنگ سرکش ز حریفان مخور و غالب باش .میرنجات (از آنندراج ).
-
لنگ کمر
لغتنامه دهخدا
لنگ کمر. [ ل ِ ک َ م َ ] (اِ مرکب ) نام فنی از فنون کشتی که پای خود را در پای حریف بند کردن و زور بر کمرش آوردن است تا بر زمین افتد و با لفظ خوردن به معنی رسیدن زور و صدمه بر کمر و با لفظ زدن به معنی رسانیدن مستعمل است . (آنندراج ) : همه افتاده ٔ اطو...
-
لنگ لنگان
لغتنامه دهخدا
لنگ لنگان . [ ل َ ل َ ] (ق مرکب ) لنگان لنگان . شلان شلان : لنگ لنگان قدمی برمیداشت هر قدم دانه ٔ شکری میکاشت .جامی .
-
تیمور لنگ
لغتنامه دهخدا
تیمور لنگ . [ت َ / ت ِ رِ ل َ ] (اِخ ) رجوع به تیمور (امیر) شود.
-
خواجه لنگ
لغتنامه دهخدا
خواجه لنگ . [ خوا / خا ج َ / ج ِ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان فلارود شهرستان شهرکرد. آب و هوای آن معتدل با 435 تن سکنه است . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و برنج و شغل اهالی زراعت و از صنایع دستی زنان گلیم بافی و راه مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی...
-
میل لنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. فارسی] millang میلهای در اتومبیل به شکل مارپیچ که بهواسطۀ حرکت دورانی آن که در اثر فشار دستۀ پیستون صورت میگیرد، اتومبیل به راه میافتد.
-
نیم لنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] nimlang ۱. ظرفی که کمان را در آن میگذارند؛ قربان؛ ترکش؛ تیردان.
-
سیخ لِنْگ
لهجه و گویش گنابادی
sikhleng در گویش گنابادی یعنی لاغر اندام ، استخوانی ، قد بلند لاغر
-
لنگ کردن
دیکشنری فارسی به عربی
عرقوب , کسيح
-
لنگ شدن
دیکشنری فارسی به عربی
قماش السحيف , موسس