کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لندوک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لندوک
معنی
(لَ) (عا.)1 - (ص .) دراز و لاغر. 2 - (اِ.) جوجة مرغ که هنوز پر بر نیاورده باشد.
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
lank, lanky, slender
-
جستوجوی دقیق
-
لندوک
فرهنگ فارسی معین
(لَ) (عا.)1 - (ص .) دراز و لاغر. 2 - (اِ.) جوجة مرغ که هنوز پر بر نیاورده باشد.
-
لندوک
لغتنامه دهخدا
لندوک . [ ل َ ](ص ، اِ) جوجه ٔ مرغان که هنوز پر برنکرده باشد. جوجه ٔ پرندگان پیش از پر برآوردن . جوجه ای که هنوز موهای اولیه ٔ او نریخته و پر برنیاورده است : گنجشک لندوک . در بلبلیش که بلبل است یا لندوک است پردرنیاورده یا پیر است پرریزانده . (عبارتی ...
-
لندوک
دیکشنری فارسی به عربی
نحيف
-
واژههای مشابه
-
لَندوک ،جوجه ()
لهجه و گویش تهرانی
نحیف ،جوجه تازه از تخم درآمده
-
جوجه لَندوک
لهجه و گویش تهرانی
جوجه از تخم درآمده
-
جستوجو در متن
-
lankiest
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عجیب و غریب، دراز و باریک، لندوک
-
lankier
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عجیب و غریب، دراز و باریک، لندوک
-
lanky
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گره خورده، دراز و باریک، لندوک
-
legged
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پا، پادار، پادراز، لندوک، پایه دار
-
نحيف
دیکشنری عربی به فارسی
لا غر , نحيف , بدقيافه , زننده , بي ثمر , لا غرکردن , زننده ساختن , ويران کردن , لندوک , دراز وباريک
-
گنجشک
لغتنامه دهخدا
گنجشک . [ گ ُ ج ِ ] (اِ) پرنده ای باشد که عربان عصفور خوانند. (برهان ). بنجشک . چغوک . (آنندراج ). پرنده ای است از دسته سبکبالان با منقار مخروطی که جثه ای کوچک دارد و دانه خوار است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). وُنج . (فرهنگ اسدی ) (حاشیه ٔ فرهنگ ا...
-
بلبل
لغتنامه دهخدا
بلبل . [ ب ُ ب ُ ] (ع اِ) هزاردستان . (منتهی الارب ) (دهار) (مهذب الاسماء). مرغی است معروف ، بقدر عصفوری و خوش الحان . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). جانور معروف که هزار باشد. (هفت قلزم ). پرنده ایست خردجثه و سریعحرکت و در طلاقت لسان و زبان آوری بدو مثل زن...