کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لنج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لنج
/lanj/
معنی
ناز؛ خرام.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. غراب، کشتی
۲. اعرج، چلاق، شل، لنگ
۳. سدر
۴. خرام، خرامش، لنجه
دیکشنری
lip
-
جستوجوی دقیق
-
لنج
واژگان مترادف و متضاد
۱. غراب، کشتی ۲. اعرج، چلاق، شل، لنگ ۳. سدر ۴. خرام، خرامش، لنجه
-
لنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹لنجه› [قدیمی] lanj ناز؛ خرام.
-
لنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] lenj خوشۀ انگور که دانههای آن را کنده یا خورده باشند.
-
لنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از انگلیسی: launch] le(a)nj قایق بزرگ موتوری که معمولاً از چوب یا مواد فایبرگلاس ساخته میشود.
-
لنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹لفج› [قدیمی] lonj لب؛ لپ؛ دو طرف دهان از بیرون: ◻︎ نه همه کار تو دانی نه همه زور تو راست / لنج پرباد مکن بیش و کتف برمفراز (لبیبی: شاعران بیدیوان: ۴۸۵).
-
لنج
فرهنگ فارسی معین
(لُ نْ) (اِ.) لُپ .
-
لنج
فرهنگ فارسی معین
(لَ نْ) (اِ.) خرام ، ناز.
-
لنج
فرهنگ فارسی معین
(لَ یا لِ) (اِمص .) بیرون کشیدن ، بیرون بردن چیزی را از جایی به جایی .
-
لنج
فرهنگ فارسی معین
(لَ) (ص .) = لنگ : شل ، اعرج ، لنگ .
-
لنج
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) سدر.
-
لنج
لغتنامه دهخدا
لنج . [ ل َ ] (اِ) خرام . ناز. (غیاث ). خرام و آن رفتاری باشد از روی ناز و کبر. (برهان ). || (ص ) لنگ . شل . اعرج : قطعاﷲ اثره ؛ ببرد خدا نشان قدم او را، یعنی برجای مانده و لنج گرداند. (منتهی الارب ).
-
لنج
لغتنامه دهخدا
لنج . [ ل َ ] (اِ) سدر. (بحر الجواهر). النج . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
-
لنج
لغتنامه دهخدا
لنج . [ ل َ ] (اِمص ) بیرون کشیدن . || بیرون بردن چیزی از جائی به جائی . || برکشیدن . || آویختن . (برهان ). || (فعل امر) امر از لنجیدن به معنی بیرون کشیدن ، یعنی بیرون کش و بیرون بر و بیرون بیار. (برهان ) : کسی کو را بگیرد درد قولنج تو بشکافش شکم سرگ...
-
لنج
لغتنامه دهخدا
لنج . [ ل ُ ] (اِ) بیرون رُخ . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). لفج . پوز. فرنج . بتفوز. نول . لوچه . مشفر (در شتر). بیرون روی و رخ و بیرون لب را نیز گویند. (اوبهی ). لب ستبر. لوشه . لب شفه . جحفله : خروشان ز کابل همی رفت زال فروهشته لنج و برآورده یال . فردوسی...
-
لنج
لغتنامه دهخدا
لنج . [ ل ُ ] (اِ) مدخل کندوی زنبور عسل (در تداول مردم بروجرد).