کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لم زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لم زدن
لغتنامه دهخدا
لم زدن . [ ل َ زَ دَ ] (مص مرکب ) واکشیدن و خوابیدن به فراغت . (برهان ). خفتن به آسایش .
-
لم زدن
لغتنامه دهخدا
لم زدن . [ ل ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) بسیار بودن و در آنجا جنبیدن مانند کرم و خاکشی در آب گندیده . وول زدن (در تداول مردم تهران ).
-
واژههای مشابه
-
lemma 2
لِم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] قضیهای فرعی که در اثبات قضیۀ دیگر به کار رود
-
لِمَ
فرهنگ واژگان قرآن
براي چه (مخفف "لِما")
-
لِم
لهجه و گویش تهرانی
فن، روش،قلق
-
لَم
لهجه و گویش تهرانی
مخفف لمس
-
لَم
لهجه و گویش بختیاری
lam دندان پیشین گراز وحشى.
-
لِم
لهجه و گویش بختیاری
lem فوت و فن، راه و روش.
-
لم لم
لغتنامه دهخدا
لم لم . [ ] (اِ)به لغت مغربی قطف بحری است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
لُم لَم
لهجه و گویش تهرانی
حرکات لباس فراخ، بی قواره
-
لم یزرع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: لمیُزْرع (= کاشته نمیشود)] lamyazra' زمینی که در آن زراعت نمیشود؛ غیر قابل کشت.
-
لم یزل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] lamyazal ۱. بیزوال؛ پاینده؛ جاودان.۲. از صفات باریتعالی.
-
لم دادن
فرهنگ فارسی معین
(لَ. دَ) (مص ل .) (عا.) تکیه دادن .
-
لم یزرع
فرهنگ فارسی معین
(لَ. یَ رَ) [ ع . ] (ص .) بایر، غیر قابل کشت .