کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لمی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لمی
لغتنامه دهخدا
لمی . [ ل َ ما ] (ع مص ) اَلمی ̍ گردیدن مرد؛ یعنی گندم گون یا سیاه شدن لب او. (منتهی الارب ). سیاهی لب و گندم گونی آن و آن نزد عرب حسن است .
-
لمی
لغتنامه دهخدا
لمی . [ ل ِم ْ می ] (ص نسبی ) منسوب به لم ّ. مقابل انی :برهان لمی ؛ دلیل لمی . الانتقال من المؤثر الی الاثر.تعلیل . استدلال از علت به معلول و مقابل ان که استدلال از معلول به علت است . و رجوع به برهان و لم شود.
-
لمی
لغتنامه دهخدا
لمی .[ ل َ / ل ُ / ل ِ ما ] (ع اِمص ) گندم گونی لب یا اندکی سیاهی آن که به حسن و ملاحت انجامد. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
deductive
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قیاسی، استقرایی یا قیاسی، لمی
-
انی
لغتنامه دهخدا
انی . [ اِن ْ نی ] (ع اِ) (اصطلاح فلسفه ٔ و منطق ) برهان انی در برابر برهان لمی . و آن پی بردن از معلول است به علت . بواسطه ٔ دلیل انی یعنی برهانی از وجود بر موجد استدلال میکنند و از اثر به مؤثر میرسند. (فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی ). رجوع به لمی شو...
-
three subgroups lemma
لِم سهزیرگروه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] لِمی در نظریۀ گروهها مبنی بر اینکه اگر A، B، C سه زیرگروهِ گروه مفروض G باشند و دو زیرگروه از سه زیرگروه [A،B،C]، [B،C،A]، [C،A،B]، بهنجار باشند، سومی نیز بهنجار است
-
متلمی
لغتنامه دهخدا
متلمی . [ م ُ ت َ ل َم ْ می ] (ع ص ) گونه ای که برگردد و یا گندم گون شود، مأخوذ از «لمی ». (آنندراج ) (از منتهی الارب ). پژمرده رنگ یا گندم گون . (ناظم الاطباء). رجوع به تلمی شود.
-
منهج
لغتنامه دهخدا
منهج . [ م َ / م ِ هََ ] (ع اِ) راه پیدا و گشاده . مِنهاج . (منتهی الارب ). راه راست و گشاده . (غیاث ) (آنندراج ). راه روشن . (دهار). راه فراخ . (مهذب الأسماء). راه روشن و طریقه و رسم و راه راست و گشاده . ج ، مناهج . (ناظم الاطباء). مِنهاج . طریق وا...
-
لم
لغتنامه دهخدا
لم . [ل ِم م ] (اِ) (شاید مأخوذ از لِم َ عربی به معنی چرا) در اصطلاح فارسی زبانان ، سرّ پیشه ای . راز صنعتی . سرّامری : لم ّ این کار پیش فلان است ؛ سرّ آن نزد اوست .- برهان لم ّ ؛ مقابل برهان اِن ّ.- لم ّ کاری ؛ فوت و فن آن . بند و گشای آن . سرّ خف...
-
ان
لغتنامه دهخدا
ان . [ اِن ْ ن َ / اَن ْ ن َ ] (ع حرف ) یعنی بدرستی و راستی و هر دو برای تأکید خبر استعمال میشوند و اسم را نصب میدهند وخبر را رفع، مانند «ان زیداً قائم » و «بلغنی ان عمراً لذاهب » و گاهی اًن َّ هر دو را نصب میدهد مانند:اذا اسود جنح اللیل فلتات و لتک...
-
برهان
لغتنامه دهخدا
برهان . [ ب ُ ] (ع اِ) حجت و بیان واضح . (منتهی الارب ). حجت روشن . (دهار). حجت . (اقرب الموارد). دلیل قاطع، و فرق در میان برهان و دلیل آنست که دلیل عام است و برهان خاص . (غیاث ) (آنندراج ). ج ، بَراهین . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : یا أیها النا...
-
دلیل
لغتنامه دهخدا
دلیل . [ دَ ] (ع ص ، اِ) راهنما. رهبر. رهنمون . راهنما. (منتهی الارب ). راهبر. (دهار). راهبر و راهنما. (غیاث ). راه نماینده . (آنندراج ). مرشد. (اقرب الموارد). ابن المدینة. (منتهی الارب ). بَجدة. بلد. قائد. هادی . هَوجَل . (منتهی الارب ). ج ، أدلة. ...
-
استدلال
لغتنامه دهخدا
استدلال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) دلیل خواستن . (منتهی الارب ). دلیل جستن . گواهی خواستن . (غیاث ). || دلیل آوردن . (منتهی الارب ) (غیاث ). دلیل کردن . دلیل گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). بدلیل گرفتن . دلیل ساختن . تمسک . گواه آوردن . شاهد آوردن ....
-
جارة
لغتنامه دهخدا
جارة. [ جارْ رَ ] (ع ص ، اِ) جردهنده . کسره دهنده . || راه بسوی آب . || شتری که به مهار کشیده شود. فاعلةبمعنی مفعولة مثل راضیة و دافق بمعنی مرضیة و مدفوق . و فی الحدیث : لا صدقةَ فی الابل الجارة و هی رکائب القوم لان الصدقة فی السوائم . (منتهی الارب )...