کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لمح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لمح
/lamh/
معنی
۱. دزدیده و باشتاب بهسوی چیزی نظر کردن.
۲. درخشیدن برق یا ستاره.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
لمح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] lamh ۱. دزدیده و باشتاب بهسوی چیزی نظر کردن.۲. درخشیدن برق یا ستاره.
-
لمح
فرهنگ فارسی معین
(لَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - دزدیده و باشتاب به چیزی نگاه کردن . 2 - درخشیدن .
-
لمح
لغتنامه دهخدا
لمح . [ ل َ ] (ع ص ، اِ) امربارز و آشکار. یقال : لارینک لمحاً باصراً؛ ای امراً واضحاً. (منتهی الارب ). || (اِمص ) چشم زد.- لمح ٌ باصر ؛ نگاه تیز.- لمح ِ بصر ؛ چشم زدن . چشم بر هم زدن . لمح العین : مکن هرگز بدو فعلی اضافت گر خرد داری بجز ابداع یک مبدع...
-
لمح
لغتنامه دهخدا
لمح .[ ل َ ] (ع مص ) نگریستن . (دهار) (زوزنی ) (تاج الصادر). نگریستن و دیدن به نگاه خفی و پنهان . (منتهی الارب ). دیدن به نظر سبک . (منتخب اللغات ). لمذ. (منتهی الارب ). || درفشیدن برق . درخشیدن برق . (زوزنی ). درخشیدن برق و ستاره . (منتهی الارب ). د...
-
لمح
دیکشنری عربی به فارسی
اشاره کردن , اظهار کردن , مربوط بودن به , گريز زدن به
-
واژههای مشابه
-
لَمْحِ
فرهنگ واژگان قرآن
نظر کردن فوري و به عجله (لمح بصر یعنی چشم برهم زدن، که آن را خطف البصر نيز ميگويند )
-
واژههای همآوا
-
لمه
لغتنامه دهخدا
لمه . [ ل ُم ْ م َ ] (ع ص ، اِ) یار سفر. || مونس . غمخوار (واحد و جمع در وی یکسان است ). (منتهی الارب ).
-
لمه
لغتنامه دهخدا
لمه . [ل َ م َ / م ِ ] (ترکی ، پسوند) کلمه ٔ ترکی است و چون مزید مؤخری در بعض کلمات ترکی مستعمل در فارسی درآید. مزید مؤخری است در کلمات مأخوذه از ترکی و مجموع مرکب صورت اسم مصدری است که به معنی اسم است : تولمه (آتش سرخ کن یا آتش گردان )، سوزلمه (چ...
-
لَمْحِ
فرهنگ واژگان قرآن
نظر کردن فوري و به عجله (لمح بصر یعنی چشم برهم زدن، که آن را خطف البصر نيز ميگويند )
-
لَمَّه
لهجه و گویش بختیاری
lamma تخممرغ نارسى که پوستهاش هنوز سفت نشده باشد.
-
لمه
واژهنامه آزاد
پارچه ای رنگارنگ و براق که از الیاف رنگی یا نخ های براق بافته شده است .
-
جستوجو در متن
-
گریز زدن به
دیکشنری فارسی به عربی
لمح