کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لمبه سر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لمبه سر
لغتنامه دهخدا
لمبه سر. [ ل َ ب َ س َ ] (اِخ ) (قلعه ٔ...) لنبه سر. نام قلعتی در رودبار قزوین کنار شاهرود. بقایا و آثار آن هنوز برپاست و آن به چهارفرسنگی مغرب قلعه ٔ الموت و ازقلاع خورشاه اسماعیلی است که به امر هلاکو خراب شد.
-
واژههای مشابه
-
لَمَّه ، لمبه
لهجه و گویش تهرانی
گوشت پشت ران
-
لَمبه،لنبک
لهجه و گویش تهرانی
چاق
-
چاق لَمبه
لهجه و گویش تهرانی
چاق پفکی
-
لُمبه و دُنبه
فرهنگ گنجواژه
چاق.
-
چاق و لَمبه
لهجه و گویش تهرانی
چاق پفکی
-
آب لمبه/ لمبو / لَنبو/ لنبه/ لمه.
لهجه و گویش تهرانی
میوهای که بوسیله فشار ،بدون پاره کردن پوست آبکی شده.
-
جستوجو در متن
-
لم سر
لغتنامه دهخدا
لم سر. [ ل َم ْ م َ س َ ] (اِخ ) ظاهراً همان لمبه سر باشد که قلعتی است به رودبار قزوین از قلاع اسماعیلیه : و پادشاه در لم سر که مشتاة آن حدود بوده مقام فرمود. (جهانگشای جوینی ). رجوع به لمبه سر شود.
-
لنبسر
لغتنامه دهخدا
لنبسر. [ لَم ْ ب َ س َ ] (اِخ ) لمبه سر. لنبه سر. نام قلعتی به رودبار قزوین که آنجا مرکزی از مراکز و قلعتی از قلاع اسماعیلیه بوده است . رجوع به لنبه سر و به لمبه سر شود.
-
امبه
لغتنامه دهخدا
امبه . [ اَ ب َ / ب ِ ] مزید مؤخر و مقدم امکنه مانند شلمبه و لمبه سر. (یادداشت مؤلف ).
-
لنبه سر
لغتنامه دهخدا
لنبه سر. [ لَم ْ ب َ س َ ] (اِخ ) لمبه سر. لمبسر. لامسر. لنبسر. نام قلعتی مقرّ اسماعیلیان در رودبار قزوین . حمداﷲ مستوفی در ذکر رودبار گوید: رودبار ولایت است که شاهرود بر میانش گذرد و بدان باز میخوانند و در شمال قزوین بشش فرسنگی افتاده است و در آنجا ...
-
بزرگ امید رودباری
لغتنامه دهخدا
بزرگ امید رودباری . [ ب ُ زُ اُم ْ می دِ رو ] (اِخ ) معروف به کیابزرگ امید. رئیس اسماعیلیه ٔ الموت ، دومین حکمران آنان و جانشین و پیرو حسن صباح . وی در سال 518 هَ . ق . بموجب وصیت حسن صباح در الموت بجای او نشست و قبل از آن بحکم حسن صباح بسال 495 هَ ....
-
حسن صباح
لغتنامه دهخدا
حسن صباح . [ ح َ س َ ن ِ ص َب ْ با ] (اِخ ) از داعیان فرقه ٔ نزاریه ٔاسماعیلیان در الموت قزوین است . بعد از وفات المستنصر فاطمی میان دو فرزند او المصطفی الدین اﷲ مشهور به «نزار» و المستعلی باﷲ ابوالقاسم احمد که هر دو مدعی جانشینی پدر بودند، اختلاف اف...