کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لله کا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لله کا
لغتنامه دهخدا
لله کا. [ ] (اِخ ) نام رودخانه ای است که به بحر خزر ریزد و محل ّ صید ماهی باشد.
-
واژههای مشابه
-
للـه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹لالا› [منسوخ] lale مردی که پرستار و مربی شاهزادگان و کودکان بزرگزادگان بوده است.
-
للـه
فرهنگ فارسی عمید
(قید، صفت) [عربی] lellāh برای خدا؛ برای رضای خدا؛ خدای را.〈 لــله الحمد: (شبه جمله) [قدیمی] سپاس خدای را.
-
لِلَّهِ
فرهنگ واژگان قرآن
براي خدا - فقط براي خدا (اگر در ابتداي جمله بيايد)
-
الحکم للـه
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [عربی] [قدیمی] 'alhokmolellāh حکم و فرمان خدا را است؛ فیصل امور با خدا است. Δ برای نشان دادن تسلیم خود در شرایط بد به زبان میآوردند: ◻︎ گر تیغ بارد در کوی آن ماه / گردن نهادیم الحکمللّه (حافظ: ۸۳۶).
-
تپه لله
لغتنامه دهخدا
تپه لله . [ ت َپ ْ پ َ ل َ ل َ ] (اِخ ) دهی از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان است که در دو هزارگزی جنوب خاوری کوزران و کنار راه فرعی کوزران به چهار زبر واقع است . دشتی سردسیر است و 180 تن سکنه دارد. آب آن از چاه و محصول آنجا غلات و حبوبات دیم و لبنیات...
-
دده لله
لغتنامه دهخدا
دده لله . [ دَ دَ / دِ ل َ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) کنیز سیاه و غلام سیاه . || مربیه ٔ اطفال و مربی اطفال . رجوع به دده و نیز رجوع به لله شود.
-
طائع للّه
لغتنامه دهخدا
طائع للّه . [ ءِ ع ُ لِل ْ لاه ] (اِخ ) (الَ ...) عبدالکریم بن الفضل بن جعفربن احمد، امیرالمؤمنین الطائع للّه بن المطیعبن المقتدربن المعتضد. بیست وچهارمین خلیفه ٔ عباسی ، امر خلافت را در ماه ذی القعدة سال 363 هَ . ق . متولی شد و در شعبان سال 381 هَ ...
-
سیاه لله
لغتنامه دهخدا
سیاه لله . [ ل َ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) نام درختی است که در شفارود به درخت ولیک دهند. (جنگل شناسی ج 2 ص 23 و ج 1 ص 237).
-
لله پرچین
لغتنامه دهخدا
لله پرچین . [ ل َ ل َ پ َ ] (اِخ ) زیارتگاهی به آمل (مازندران ). (مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 34).
-
لله جار
لغتنامه دهخدا
لله جار. [ ل ِ ل ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان سمام بخش رودسر شهرستان لاهیجان ، واقع در چهارهزارگزی جنوب امام . کوهستانی و سردسیر و دارای 120 تن سکنه . آب آن از چشمه سار. محصول آنجا غلات . شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ...
-
لله آقا
لغتنامه دهخدا
لله آقا. [ ل َ ل َ/ ل ِ ] (اِ مرکب ) لله را به احترام لله آقا گویند.
-
لله باشی
لغتنامه دهخدا
لله باشی . [ ل َ ل َ ] (اِخ ) رضا قلیخان هدایت صاحب مجمعالفصحاء. رجوع به رضا قلی خان ... و هدایت شود.
-
لله باشی
لغتنامه دهخدا
لله باشی . [ ل َ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) بزرگ و سرور لالایان . لالایی که گروهی لله و پرستار اطفال زیر نظر وی باشند.