کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لقیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لقیه
/loqye/
معنی
۱. دیدن؛ دیدار کردن.
۲. استقبال کردن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
لقیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: لقیَة] [قدیمی] loqye ۱. دیدن؛ دیدار کردن.۲. استقبال کردن.
-
لقیه
فرهنگ فارسی معین
(لُ یَ یا یِ) [ ع . لقیة ] (مص م .) 1 - یک بار دیدن . 2 - د یدار کردن ، ملاقات کردن .
-
لقیه
فرهنگ فارسی معین
(لُ یَ) [ ع . ] (مص ل .) دیدن ، دیدار کردن .
-
واژههای مشابه
-
لقیة
لغتنامه دهخدا
لقیة. [ ل ُق ْ ی َ ] (ع مص ) لِقی . لقاء. دیدار کردن . (منتهی الارب ). دیدار. یک بار دیدن . ملاقات : جز یکی لُقْیه که اوّل از قضابر وی افتاد و شد اورا دلربا. مولوی .جوحی آمد قاضیش نشناخت زودکو به وقت لقیه در صندوق بود. مولوی .|| کارزار کردن . (دهار).
-
واژههای همآوا
-
لقیح
لغتنامه دهخدا
لقیح . [ ل َ ] (ع ص ) قبیح . شنیع . (کازیمیرسکی ).
-
جستوجو در متن
-
بحرة
لغتنامه دهخدا
بحرة. [ ب َ رَ ] (ع اِ) از توابع صحرة: لقیه صحرة بحرة؛ ملاقات کرد او را بی پرده و حجاب . (منتهی الارب ).
-
زغیثاء
لغتنامه دهخدا
زغیثاء. [ زُ غ َ ] (اِخ ) لقب عمروبن عثمان جهنی محدث که از عطیةبن لقیه روایت کند و ابوالفرج بغدادی به غلط آن را با «ر» ضبط کرده است . (منتهی الارب ).
-
لقاء
لغتنامه دهخدا
لقاء. [ ل ِ ] (ع مص ) دیدار کردن . (منتهی الارب ). لقاءة. لَِقایة. لِقی . لُقی . لِقیان یا لُقیان . لقیة. لُقیانة یا لِقیانة. لُقی ّ. لُقی ً. لقاة. (منتهی الارب ). دیدن . || ادراک . رسیدن . (زوزنی ) (ترجمان القرآن جرجانی ). || کارزار کردن . (زوزنی )....
-
لقی
لغتنامه دهخدا
لقی . [ ل ِق ْی ْ ] (ع مص ) لقاء. لقاءة. لقایة. لِقیان . لِقیانة. لُقی . لقیان . لقیة. لقیانة. لُقی ّ. لُقی ً. لقاة. دیدار کردن کسی را. (منتهی الارب ). دیدن . || رسیدن . || کارزار کردن . (زوزنی ). || صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: نزد محدثان اخذ راوی...
-
نقاء
لغتنامه دهخدا
نقاء. [ ن َ ] (ع اِمص ) پاکیزگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (دهار) : اما حسن طویت و نقاء سریرت سلطان سنجر در متابعت و تقویت دین حنفی و شریعت محمدی و تعظم امور... (جهانگشای جوینی ).لیک قسم متقی ز این تون صفاست زآنکه در گرمابه است و در ن...
-
توکف
لغتنامه دهخدا
توکف . [ ت َ وَک ْ ک ُ ] (ع مص ) بازعهد بستن و تیمار داشتن . یقال : هو یتوکف لهم ؛ ای یتعدهم و ینظر فی امورهم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || چشم داشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). چشم داشتن خیر ونیکوئی را. (من...
-
لب
لغتنامه دهخدا
لب . [ ل ُب ب ] (اِخ ) ابن عبدالجباربن عبدالرحمن معروف به ابن ورهزن و مکنی به ابوعیسی . «سمع من ابیه و من القاضی ابی بکربن العربی ، لقیه بکولیة من الثغور الشرقیه حین غزاها مع الامیر ابی بکربن علی بن یوسف بن تاشفین فی جمادی الاخرة سنة 522. سمع ایضاً م...