کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لقوح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لقوح
لغتنامه دهخدا
لقوح . [ ل َ ] (ع ص ، اِ) باردار. ج ، لُقَّح . || شتر. ج ، لقاح . || شتر ماده ٔ شیردار. لقاح . (منتهی الارب ). اشتردوشا. (مهذب الاسماء). || ناقه ٔ بچه آورده تا دو ماه یا سه ماه . (منتهی الارب ). شتر ماده که از زادن او دو ماه تا سه ماه گذشته باشد. (من...
-
واژههای همآوا
-
لقوه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: لقوَة] (پزشکی) laqve مرضی که در چهرۀ انسان پیدا میشود و لب و دهان یا فک به طرفی کج میشود.
-
لقوه
فرهنگ فارسی معین
(لَ وِ) [ ع . لقوة ] (اِ.) نوعی بیماری که در صورت انسان باعث کج شدن لب ودهان و فک می شود.
-
لغْوِه
لهجه و گویش گنابادی
leghweh در گویش گنابادی یعنی بی ثمر ، بدون سود ، بی فایده ، بی ثمره
-
لقوه
لهجه و گویش تهرانی
سکته و لرزش دست و بدن
-
لَقْوَه
لهجه و گویش بختیاری
laqva لرزش غیر ارادى دست یا سر به سبب پیرى.
-
جستوجو در متن
-
لقاح
لغتنامه دهخدا
لقاح . [ ل ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ لقحة. || ج ِ لقوح . (منتهی الارب ).
-
لقح
لغتنامه دهخدا
لقح . [ ل ُق ْ ق َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ لقوح . (منتهی الارب ).
-
لقحة
لغتنامه دهخدا
لقحة. [ ل ِ ح َ ] (ع اِ) نفس . لقوح . ج ، لقاح . || عقاب . || زاغ . || (ص ) زن شیرده . (منتهی الارب ). ج ، لِقَح ، لقاح . (اقرب الموارد). || شتر شیردار. اشتر دوشا. ج ، لقاح . جج ، لقایح . (مهذب الاسماء).
-
دوشا
لغتنامه دهخدا
دوشا. (نف ) دوشنده . به قرینه ٔ کوشا و دانا و گویا تقاضا (اقتضا) می کند که به معنی دوشنده باشد. (از آنندراج ). || (ص لیاقت ) قابل دوشیدن . دوشیدنی . دوشانی . که توان دوشیدنش . دوشایی . که توان دوشید او را: گاودوشا. که می دوشند. شیرده . بسیارشیر. (یاد...
-
اشتر
لغتنامه دهخدا
اشتر. [ اُ ت ُ ] (اِ) شتر . (غیاث ) (آنندراج ). هیون . پاپهن . بعیر. جمل (اشتر نر). ناقه (اشتر ماده ). اِبل . مطیه . ابوایوب . ابوصفوان . حیوانی است اهلی که در ممالک گرم کم آب بهترین حیوان حمل و نقل است و نام عربیش ابل و جمل و ناقه ونامهای بسیار دیگر...