کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لقن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لقن
معنی
اموختن , تلقين کردن , اغشتن , اشباع کردن , تعاليم مذهبي يا حزبي را اموختن به
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
لقن
لغتنامه دهخدا
لقن . [ ل َ ] (ع اِمص ) تیزی دریافت و زودفهمی . لقنة. لقانة. لقانیة. (منتهی الارب ).
-
لقن
لغتنامه دهخدا
لقن . [ ل َ ق َ ] (ع مص ) یاد گرفتن وفهمیدن سخن را. (منتهی الارب ). اخذَ العلم و فهمه . (تاج المصادر). دریافتن . فهمیدن . (منتخب اللغات ). فهم کردن . || تیزفهم گردیدن . (منتهی الارب ).
-
لقن
لغتنامه دهخدا
لقن . [ ل َ ق َ ] (معرب ، اِ) لگن . (مهذب الاسماء). طشت . (دهار). شمعدان .
-
لقن
لغتنامه دهخدا
لقن . [ ل َ ق ِ ] (ع ص ) تیزفهم . زودیاب .زودیادگیرنده . (منتهی الارب ). زودرسنده . دریابنده .
-
لقن
لغتنامه دهخدا
لقن . [ ل ِ ] (ع اِ) کرانه . || ستون . || (ص ) غلام لقن ؛ کودک تیزفهم . (منتهی الارب ).
-
لقن
دیکشنری عربی به فارسی
اموختن , تلقين کردن , اغشتن , اشباع کردن , تعاليم مذهبي يا حزبي را اموختن به
-
واژههای همآوا
-
لغن
فرهنگ فارسی معین
(لَ غْ) (اِ.) نان ، خبز.
-
لغن
لغتنامه دهخدا
لغن . [ ل َ ] (اِ)به معنی نان باشد. (از نسخه ای از لغت نامه ٔ اسدی ).
-
لغن
لغتنامه دهخدا
لغن . [ ل َ ] (ع اِمص ) خرسندی . || نشاط و جوانی . (منتهی الارب ).
-
لغن
لغتنامه دهخدا
لغن . [ ل ُ ] (ع اِ) کرکرانک نزدیک گوش . || گوشت کرانه ٔ گوش و گردن . لغد. لغدود. لغنون . || دروغ . یقال : جئت بلغن غیرک ؛ اذا انکرت ما تکلم به من اللغة. (منتهی الارب ).
-
لِغَنْ
لهجه و گویش گنابادی
leghan در گویش گنابادی یعنی فریب ، حیله ، کلک ، تقلب
-
جستوجو در متن
-
تعالیم مذهبی یا حزبی را اموختن به
دیکشنری فارسی به عربی
لقن
-
اموختن
دیکشنری فارسی به عربی
تعلم , خيمة , علم , لقن