کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لقمه یا تکه کوچک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لقمه یا تکه کوچک
دیکشنری فارسی به عربی
اقضم
-
واژههای مشابه
-
لقمه لقمه
فرهنگ فارسی معین
( ~ . ~ .) [ ع . ] (ق مر.) 1 - کم کم ، اندک اندک . 2 - پاره پاره .
-
لقمه لقمه
لغتنامه دهخدا
لقمه لقمه . [ ل ُ م َ / م ِ ل ُ م َ / م ِ ] (ق مرکب ) اندک اندک : گدائی بود که همه عمر لقمه لقمه اندوخته و رقعه بر رقعه دوخته . (گلستان ). معاینه بدیدم که پاره پاره به هم میدوخت و لقمه لقمه می اندوخت . (گلستان ). || (ص مرکب ) پاره پاره : لباسش لقمه ل...
-
fritter
لقمهسوخاری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] قطعهغذایی که آن را پس از پوشاندن با خمیرابه، در روغن غوطهور و سرخ میکنند
-
chicken nugget
لقمهمرغ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] فراوردۀ آغشته به پودر نان که از گوشت مرغ استخوانزداییشده تهیه میشود
-
fish finger
ماهی لقمه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] تکهای گوشت ماهی که آن را به پودر نان و خمیری مخصوص آغشته و بهصورت یخزده بستهبندی میکنند
-
لقمه پرهیزی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] [قدیمی] loqmeparhizi پرهیز کردن از خوردن لقمۀ حرام: ◻︎ مرا که نیست ره و رسم لقمهپرهیزی / چرا مذمت رند شرابخواره کنم (حافظ: ۷۰۰ حاشیه).
-
لقمه شمار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] loqmešo(e)mār ۱. آنکه لقمههایی را که مهمان به دهان میگذارد بشمارد.۲. [مجاز] بخیل؛ خسیس: ◻︎ لقمه مستان ز دست لقمهشمار / کز چنان لقمه داشت لقمان عار (اوحدی: ۵۳۶).
-
لقمه چیدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) کنایه از: گدایی کردن .
-
لقمه شمار
فرهنگ فارسی معین
( ~ . شُ) [ ع - فا. ] (ص فا.) 1 - کسی که بی دعوت به مهمانی رود.2 - بخیل ،خسیس .
-
لقمه گرفتن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گِ رِ تَ) [ ع - فا. ] (مص م .) 1 - لقمه ساختن برای کسی . 2 - کنایه از: کاری برای کسی در نظر گرفتن .
-
سنگ لقمه
لغتنامه دهخدا
سنگ لقمه . [ س َ گ ِ ل ُ م َ / م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مرادف سنگ ته دندان و آن ریزه ٔ سنگ است که در وقت خوردن لقمه زیر دندان می آید. (آنندراج ) (بهار عجم ) : دل افسرده باک از سختی دوران نمیداردز سنگ لقمه رنجی پیر بی دندان نمیدارد.محسن تأثیر (...
-
لقمه ٔ خلیفه
لغتنامه دهخدا
لقمه ٔ خلیفه . [ ل ُ م َ / م ِ ی ِ خ َ ف َ / ف ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بزماورد. زماورد. نرگس خوان . نرگسه خوان . لقمه ٔ قاضی . نواله . میسر. مهنّا. نرجس المائدة. کام . حلوائی لطیف . نوعی از حلوا به غایت نفیس . (غیاث ). و رجوع به بزماورد شود : کآ...
-
لقمه ٔ سرسیری
لغتنامه دهخدا
لقمه ٔ سرسیری . [ ل ُ م َ / م ِی ِ س َ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به ظاهر غیرمطلوب . || خواستن به دل و ناخواستن به زبان .