کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لقمه لقمه شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لقمه لقمه شدن
معنی
( ~ . ~ . شُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) تکه تکه شدن ، پاره پاره شدن .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
لقمه لقمه شدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . ~ . شُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) تکه تکه شدن ، پاره پاره شدن .
-
واژههای مشابه
-
fritter
لقمهسوخاری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] قطعهغذایی که آن را پس از پوشاندن با خمیرابه، در روغن غوطهور و سرخ میکنند
-
chicken nugget
لقمهمرغ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] فراوردۀ آغشته به پودر نان که از گوشت مرغ استخوانزداییشده تهیه میشود
-
condylar joint, condyloid joint
مفصل لقمهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ارتاپزشکی] مفصلی در سر بیضیشکل یک استخوان که در حفرۀ بیضیشکل استخوان دیگر حرکت میکند
-
جستوجو در متن
-
مهنا
لغتنامه دهخدا
مهنا. [ م ُ هََ ن ْ نا ] (ع ص ) مهناء. گوارا. گوارا گردیده . گوارا شده . باعافیت . خوشگوار. گوارنده . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 96). گوارا و هاضم و خوشمزه . (غیاث ). سازگار. خوش . گواران . (دستورالاخوان ) : ای دین پیمبر به جمال تو مزین وی ملک شهنشه به...
-
گرو گشتن
لغتنامه دهخدا
گرو گشتن . [ گ ِ رَ / رُو گ َ ت َ ] (مص مرکب ) گرو گردیدن . رهان مالی شدن : بهر لقمه گشت لقمانی گرووقت لقمان است ای لقمه برو.مولوی .
-
تلجلج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] talajloj ۱. سخن را در دهان گردانیدن؛ در گفتن مردد بودن.۲. لقمه را در دهان گرداندن.۳. متردد و دودله شدن.
-
تهقم
لغتنامه دهخدا
تهقم . [ ت َ هََ ق ْ ق ُ ] (ع مص ) چیره شدن برکسی . || کلان لقمه خوردن طعام را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
piece
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قطعه، تکه، بخش، مهره، عدد، پاره، پارچه، نمونه، لقمه، سر، کمی، دانه، قطعه ادبی یا موسیقی، نمایشنامه قسمت، اسلحه گرم، خرده، وصله کردن، یک تکه کردن، ترکیب کردن، جور شدن
-
pieces
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قطعات، قطعه، تکه، بخش، مهره، عدد، پاره، پارچه، نمونه، لقمه، سر، کمی، دانه، قطعه ادبی یا موسیقی، نمایشنامه قسمت، اسلحه گرم، خرده، وصله کردن، یک تکه کردن، ترکیب کردن، جور شدن
-
سلج
لغتنامه دهخدا
سلج . [ س َ ] (ع مص ) فروبردن لقمه را بگلو. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بگلو فروبردن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). || روان شدن شکم شتران از خوردن گیاه . (آنندراج ) (منتهی الارب ). || بخشش . سجل مثله و هو مقلوب منه . (آنندر...
-
پیچ افتادن
لغتنامه دهخدا
پیچ افتادن . [ اُ دَ ] (مص مرکب ) (... در کاری )؛ مشکلاتی در راه برآمدن آن پیش آمدن ؛ گره خوردن . جور نشدن . || (... در رسنی ، یا نخی )؛ گره خوردن آن .درهم شدن آن . || (... در امعاء)؛ پیچیدن روده ها. حرکت کردن روده ها از جای اصلی . || (... در معده )؛...
-
راه گم کردن
لغتنامه دهخدا
راه گم کردن . [ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گمراه شدن . از راه بدر شدن . از راه بیکسو افتادن . به بیراهه افتادن : چون کسی کو گم کند در خانه ٔ تاریک راه طفل اشک امشب بچشمم تاسحر گردیده است . مخلص کاشی (از بهار عجم ).طامع نکند مصلحت خویش فراموش لقمه به مثل...