کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لقمه بخشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
لقمه گیر
لغتنامه دهخدا
لقمه گیر. [ ل ُ م َ / م ِ ] (نف مرکب ) گیرنده ٔ لقمه . که لقمه کند : از عظام خون غذایش شیر شدوز عظام شیر لقمه گیر شد.مولوی .
-
چپه لقمه
لغتنامه دهخدا
چپه لقمه . [ چ َ پ َ / پ ِ ل ُ م َ / م ِ] (اِ مرکب ) لقمه ٔ خرد، مقابل لقمه ٔ بزرگ . لقمه ای که بزودی و بآسانی خورده شود. لقمه ای که تیز و تند جویده و بلعیده شود. مثال : دیو یک تن آدمی را چپه لقمه ٔ خود کند؛ یعنی چون لقمه ٔ خرد بدهان برد و ببلعد.
-
لقمه بزرگ
دیکشنری فارسی به عربی
جرعة
-
لقمه ماهی
دیکشنری فارسی به عربی
زلاجة
-
لقمه کردن
دیکشنری فارسی به عربی
لقمة
-
لقمه چپ
لهجه و گویش تهرانی
لقمه چپ کردن، درشت، لقمهای که با کف دست برمیچینند (چپ= کف دست) چپکی زدن= با کف دست ضربه زدن
-
هَرُم لقمَه
لهجه و گویش بختیاری
harom-loqma حرام لقمه.
-
حروم لقمه
لهجه و گویش تهرانی
بیقید در حلال بودن
-
کش لقمه
واژهنامه آزاد
پیتزا
-
بزرگ لقمه
واژهنامه آزاد
معادل فارسی واژه ساندویچ. لقمه ای بزرگ که به مخلفات کم ختم نشود و مخلفات زیادی داشته باشد.
-
لقمه چیدن
واژهنامه آزاد
کنایه از گدایی کردن
-
لقمه چید
واژهنامه آزاد
به معنى گدایى
-
condylar joint, condyloid joint
مفصل لقمهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ارتاپزشکی] مفصلی در سر بیضیشکل یک استخوان که در حفرۀ بیضیشکل استخوان دیگر حرکت میکند
-
لقمه ٔ آهن کشیدن
لغتنامه دهخدا
لقمه ٔ آهن کشیدن . [ ل ُ م َ / م ِ ی ِ هََ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از زنجیر بر پای داشتن . (برهان ). کنایه از زنجیر بر پا بودن . (آنندراج ) (مجموعه ٔ مترادفات ص 341).
-
لقمه از آهن چشیدن
لغتنامه دهخدا
لقمه از آهن چشیدن . [ل ُ م َ / م ِ اَ هََ چ َ دَ ] (مص مرکب ) لقمه ٔ آهن چشیدن . کنایه از زخم خوردن است . (آنندراج ) : آنکه سرش زرکش سلطان کشیدبازپسین لقمه ز آهن چشید.نظامی .