کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لقاح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لقاح
/leqāh/
معنی
۱. بارور شدن؛ آبستن شدن.
۲. داخل شدن نطفۀ نر به ماده و به وجود آمدن سلول تخم.
۳. گرد درخت خرمای نر که با آن درخت خرمای ماده را بارور میکنند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. باروری
۲. بارورسازی، تلقیح، گشنسازی
دیکشنری
conception, fecundation
-
جستوجوی دقیق
-
fertilization
لقاح
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سلامت] یکی شدن کامههای نر و ماده و تشکیل تخم
-
لقاح
واژگان مترادف و متضاد
۱. باروری ۲. بارورسازی، تلقیح، گشنسازی
-
لقاح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] (زیستشناسی) leqāh ۱. بارور شدن؛ آبستن شدن.۲. داخل شدن نطفۀ نر به ماده و به وجود آمدن سلول تخم.۳. گرد درخت خرمای نر که با آن درخت خرمای ماده را بارور میکنند.
-
لقاح
فرهنگ فارسی معین
(لَ) [ ع . ] (مص ل .) آبستن شدن ، بارور شدن .
-
لقاح
فرهنگ فارسی معین
(لِ) [ ع . ] (اِ.) آب نر، منی .
-
لقاح
لغتنامه دهخدا
لقاح . [ ل َ ] (ع اِ) آنچه بدان خرمابن را گشنی دهند. آنچه نخل را بدان گشنی دهند. نبیغ. || غوره ٔ خرمابن نر. (منتهی الارب ). نروی خرما. (مهذب الاسماء).گشن خرما. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ): لقاح نخل ؛ گشن نخل . || گروهی از مردم سرکش که فرمانبر پادشاه نباشند...
-
لقاح
لغتنامه دهخدا
لقاح . [ ل ِ ] (ع اِ) آب ِ نر. || ناقه ٔ با شیر یا ناقه ٔ بچه آورده تا دو ماه یا سه ماه . (منتهی الارب ). شتر ماده ٔ شیردار. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ): لقاح الابل ؛ الحلابة. (تذکره ٔ ضریر انطاکی ).
-
لقاح
لغتنامه دهخدا
لقاح . [ ل ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ لقحة. || ج ِ لقوح . (منتهی الارب ).
-
لقاح
لغتنامه دهخدا
لقاح . [ ل ِ ] (ع مص )لقح . آبستن شدن شتر. (زوزنی ) (منتهی الارب ) (تاج المصادر) (ترجمان القرآن جرجانی ). القاح . || لقاح مریم ، ذکرانی در بیست وچهارم آذرماه جلالی و هشتم دسامبر فرانسوی . نفخة.
-
لقاح
دیکشنری فارسی به عربی
اخصاب
-
واژههای مشابه
-
لقاح درشیشه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سلامت] ← لقاح برونتنی
-
لقاح کردن
دیکشنری فارسی به عربی
خصب , ملقح
-
in vitro fertilization, IVF
لقاح برونتنی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سلامت] انجام عمل لقاح در شرایط آزمایشگاهی متـ . لقاح درشیشه
-
لقاح تخم وشروع رشد جنین
دیکشنری فارسی به عربی
مفهوم