کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لفچه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لفچه
/lafče/
معنی
۱. لب ستبر.
۲. گوشتهای اطراف پوزۀ گوسفند: ◻︎ بیاورد خوان زیرکِ هوشمند / بر او لفچههای سر گوسفند (نظامی۵: ۷۹۲).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
لفچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹لفج، لفچ› [قدیمی] lafče ۱. لب ستبر.۲. گوشتهای اطراف پوزۀ گوسفند: ◻︎ بیاورد خوان زیرکِ هوشمند / بر او لفچههای سر گوسفند (نظامی۵: ۷۹۲).
-
لفچه
فرهنگ فارسی معین
(لَ چِ) (اِ.) = لفچ . لفج . لفجن : 1 - لب گنده . 2 - گوشت بی استخوان .
-
لفچه
لغتنامه دهخدا
لفچه . [ ل َ چ َ/ چ ِ ] (اِ) لفچ . (جهانگیری ). لب گنده : دو لفچه چو دو آستن مرد حجازی دو منخره دو تیره چه سیصد بازی . (منسوب به منوچهری ).دندان چو صدف کرده دهان معدن لؤلؤوز لفچه بیفشانده بسی لؤلؤ شهوار. (منسوب به منوچهری ). || گوشت بی استخوان . ...
-
جستوجو در متن
-
لفجه
لغتنامه دهخدا
لفجه . [ ل َ ج َ / ج ِ ] (اِ) لفچه . رجوع به لفچه شود.
-
خاک خفت
لغتنامه دهخدا
خاک خفت . [ خ ُ ] (ن مف مرکب ) خاکپوش و هر چیزی که در خاک بخوابانند چون گوشت بعضی از حیوانات که بوی ناخوش داشته باشد مثل ماهی و مانند آن . (از آنندراج ) : بفرمود تا مطبخی در نهفت نهد لفچه و آن را کند خاک خفت .نظامی (ازآنندراج ).