کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لفت و لیس کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لفت و لیس کردن
معنی
( ~ کَ دَ) (مص ل .) (عا.) اختلاس ، پولی غیر قانونی و از راه نامشروع درآوردن .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
لفت و لیس کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ کَ دَ) (مص ل .) (عا.) اختلاس ، پولی غیر قانونی و از راه نامشروع درآوردن .
-
لفت و لیس کردن
لغتنامه دهخدا
لفت و لیس کردن . [ ل ِ ت ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کاسه لیسی کردن . به بازمانده ٔهر چیز راضی شدن و خوردن . || سرکیسه کردن و از چیزها که در اختیار اوست برداشتن نه آشکارا.
-
واژههای مشابه
-
لفت دادن
فرهنگ فارسی معین
(لِ. دَ) (مص م .) (عا.) طول دادن کاری .
-
لفت بری
لغتنامه دهخدا
لفت بری . [ ل ِ ت ِ ب َرْ ری ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب )خَرْزَل . شلغم صحرائی .
-
لفت طلع
لغتنامه دهخدا
لفت طلع. [ ل ِ طَ ] (اِخ ) موضعی است . (از معجم البلدان ).
-
لفت دادن
لهجه و گویش تهرانی
طول دادن کار
-
جستوجو در متن
-
لیس
لغتنامه دهخدا
لیس . (اِمص ) اسم و ریشه از لیسیدن .ترکیب ها:- کاسه لیس . کون لیس . لفت و لیس .|| (اِ) لیس پرده . رجوع به لیس پرده شود. || (پسوند) مزید مؤخر امکنه ، چون : تفلیس . بدلیس . الیس .
-
جعل بسیط
لغتنامه دهخدا
جعل بسیط. [ ج َ ل ِ ب َ ] (ترکیب وصفی )جعل بر دو قسم است یکی جعل بسیط که جعل الشی ٔ است که مفاد هم بسیطه است که جعل ابداعی هم گویند و به عبارت دیگر مفاد جعل بسیط جعل الشی ٔ است و جعل الانسان است نه جعل الانسان ضاحک است و مفاد جعل مرکب جعل الانسان ضاح...
-
کاسه لیس
لغتنامه دهخدا
کاسه لیس . [ س َ / س ِ ] (نف مرکب ) مردم گرسنه و فقیر که آنچه در بن کاسه بماند با انگشت و زبان لیسند. (انجمن آرا) (آنندراج ). پرخور و شکم خواره را گویندو فقیر و گدا را نیز گفته اند. (برهان ) (ناظم الاطباء). لعاس . لحاس . (ربنجنی ). انگل . بشتام . طفی...
-
تش
لغتنامه دهخدا
تش . [ ت ُ ] (اِ) حرارت و اضطرابی باشد که بسبب غم و اندوه عظیم در دل کسی پدید آید. (برهان ) (از فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ جهانگیری ) (از ناظم الاطباء). قلق و اضطرابی که از غم در دل پدید آید. (انجمن آرا) (آنندراج ) : || بمعنی تو او را، مخفف تواش ، مرکب از...
-
چَرچَر،چَرو چَر،()کردن/زدن
لهجه و گویش تهرانی
لفت و لیس،خوردن و چریدن،ولگردی
-
چَرچَر،چرو چر
فرهنگ گنجواژه
لفت و لیس
-
لیس
فرهنگ فارسی معین
1 - (ری . اِمص .) لیسیدن : لفت و لیس . 2 - (ص فا.) در ترکیب به معنی لیسنده آید: کاسه لیس .