کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لفاح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لفاح
/loffāh/
معنی
= یبروح
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
لفاح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) [قدیمی] loffāh = یبروح
-
لفاح
لغتنامه دهخدا
لفاح . [ ل ُف ْ فا ] (ع اِ) گیاهی است که به بادنجان ماند و آن نوعی از بوئیدنی است زردرنگ . (منتهی الارب ). مغد. (منتهی الارب ) (المعرب ). || دستنبو. و رجوع به دست بویه شود. ابن البیطار گوید: در شام شمام (دستنبو) را لفاح خوانند با آنکه لفاح چیز دیگر ا...
-
واژههای مشابه
-
لفاح بری
لغتنامه دهخدا
لفاح بری . [ ل ُف ْ فا ح ِ ب َرْ ری ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شجرة سلیمان . یبروح الصنم . (از فهرست مخزن الادویه ).
-
اصل لفاح
لغتنامه دهخدا
اصل لفاح . [ اَ ل ِ ل ُف ْ فا] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به اصل اللفاح شود.
-
جستوجو در متن
-
شاه بیزج
لغتنامه دهخدا
شاه بیزج . [ زَ ] (معرب ، اِ مرکب ) معرب شابیزک و آن لفاح است . (تحفه ). شاه یبروج . لفاح . (تذکره ٔ ضریر انطاکی ص 213). مهرگیاه . بیخ لفاح . یبروح الصنم . سراج القطرب . لفاح . تفاح بری . عبدالسلام . مردم گیاه . استرنک . سترنک . (فرهنگ فرانسه نفیسی )...
-
مغد
لغتنامه دهخدا
مغد. [ م َ ] (اِ) باتنگان . (مهذب الاسماء). بادنجان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). بادنجان است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). در بعضی لغات بادنجان است و این کلمه معرب است . (المعرب جوالیقی ص 314). بعضی گویند بادنجان است . (بره...
-
یبروج
لغتنامه دهخدا
یبروج . [ ی َ ] (اِ) مصحف یبروح است . (یادداشت لغت نامه ). مردم گیاه باشد و بیخ لفاح است و بعضی گویند لفاح میوه ٔ یبروج است . (برهان ) (آنندراج ). مهرگیاه . مردم گیاه . منذغوره . منذاغورس . (یادداشت مؤلف ). رجوع به یبروح شود.
-
سابیزج
لغتنامه دهخدا
سابیزج . [ زَ ] (اِ) رستنی باشد که آن را مردم گیا خوانند و بعربی لفاح گویند و بیخ آن را اصل اللفاح نامند. (برهان ) (آنندراج ).مردم گیا، لفاح و اقسام میباشد و قوتش تا چهار سال باقی ماند و قوی ترین اجزاء، پوست بیخ لفاح و مستعمل از آن عصاره و آب سایله ٔ...
-
یمرد
لغتنامه دهخدا
یمرد. [ ی َ رَ ] (اِ) یم رده . مهرگیاه و لفاح . (ناظم الاطباء). و رجوع به یم رده شود.
-
شابیزج
لغتنامه دهخدا
شابیزج . [ زَ ] (معرب ، اِ) معرّب سابیزک و آن لفّاح است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). مردم گیاه . (ناظم الاطباء). رجوع به شابزج و شابیزک شود.
-
تفاح الجن
لغتنامه دهخدا
تفاح الجن . [ ت ُف ْ فاحُل ْ ج ِن ن ] (ع اِ مرکب ) ثمر لفاح است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). مهرگیاه . (ناظم الاطباء). جان گوید ذکر تفاح الجن ... در ادویه ٔ مفرده کرده است و در... ذکری نکرده است و بدین قدر اقتصار کرده است بطریق نقل از ابن البطریق که تأثی...
-
شابرج
لغتنامه دهخدا
شابرج . [ ب ِ رَ ] (اِ) دزی ذیل سابزج مینویسد که این کلمه به این هیئت لیکن براء بجای زاء در المستعینی و بعض نسخ خطی البیطار و در ابن الجزایر آمده است . رجوع به دزی ذیل شابزح و سابزج و لغت نامه ذیل لفاح ، شابزج ، شابیزک ، شابیرج ، سابزج ، سابیزج ، ساب...
-
مندعوره
لغتنامه دهخدا
مندعوره . [ م ُ دَ رَ / رِ ] (معرب ، اِ)به لغت رومی بیخ لفاح بری است و لفاح میوه ٔ مردم گیاه است . اگر در شراب به خورد کسی دهند بیهوش گردد. (برهان ) (آنندراج ). مصحف «مندغوره » = منداغورس . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به منداغورس و مندغوره شود.