کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لعنت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لعنت
/la'nat/
معنی
۱. از خدا خواستن که کسی را از لطفورحمت خود دور کند؛ لعن؛ نفرین.
۲. عذاب.
۳. دشنام.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
دعایبد، سب، سنه، فریه، لعن، نفرین ≠ آفرین، دعا
برابر فارسی
نفرین، فرنه
فعل
بن گذشته: لعنت کرد
بن حال: لعنت کن
دیکشنری
anathema, ban, curse, malediction
-
جستوجوی دقیق
-
لعنت
واژگان مترادف و متضاد
دعایبد، سب، سنه، فریه، لعن، نفرین ≠ آفرین، دعا
-
لعنت
فرهنگ واژههای سره
نفرین، فرنه
-
لعنت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [عربی: لعنة] la'nat ۱. از خدا خواستن که کسی را از لطفورحمت خود دور کند؛ لعن؛ نفرین.۲. عذاب.۳. دشنام.
-
لعنت
فرهنگ فارسی معین
(لَ نَ) [ ع . لعنة ] (اِمص .) نفرین ، دشنام .
-
لعنت
لغتنامه دهخدا
لعنت . [ ل َ ن َ ] (ع اِمص ) لعنة. اسم است لعن را. قال اﷲتعالی : أن لعنةاﷲ علی الظالمین . (قرآن 44/7).ج ، لعان ، لعنات . راندگی . (منتهی الارب ). فربه . (صحاح الفرس ). نفرین . بهل . بهلة. رِجس . بُعد. رجم . سب ّ. (منتهی الارب ). ضد برکت . (قاموس کتا...
-
لعنت
دیکشنری فارسی به عربی
لعنة
-
واژههای مشابه
-
لَّعَنَتْ
فرهنگ واژگان قرآن
لعنت كرد (کلمه لعن به معناي دور کردن ملعون از رحمت است )
-
لعنت کردن
فرهنگ واژههای سره
نفرین کردن، نفریدن
-
لعنت نامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] la'natnāme نوشتهای که در آن لعن و نفرین نوشته شده باشد.
-
لعنت کردن
لغتنامه دهخدا
لعنت کردن . [ ل َ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نفرین کردن . بسولیدن . بسوریدن . تهبیل . (تاج المصادر). لیط. (منتهی الارب ) : همکاران وی را بسیار ملامت کردند بدین حدیث و لعنت کردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 185). عامه ٔ مردم وی را لعنت کردند بدین حرکت ناشیرین...
-
لعنت گفتن
لغتنامه دهخدا
لعنت گفتن . [ ل َ ن َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) (... کسی را)، لعنت کردن : نباید برسم بد آیین نهادکه گویند لعنت بر آن کاین نهاد. سعدی .چو دینارش ندادم لعنتم گفت که شرم از روی مردانت چو زن باد.سعدی .
-
لعنت نامه
لغتنامه دهخدا
لعنت نامه . [ ل َ ن َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) نامه ٔ متضمن لعن .
-
لعنت کردن
دیکشنری فارسی به عربی
عن , لعنة
-
لعنت و تکفیر
دیکشنری فارسی به عربی
لعنة